مجموعه کارآگاه هرکول پوآرو ، کتاب 8 : هیکوری دیکوری داک
دربارهی این کتاب:
Different things disappear in an ordinary hostel for students. The residents at Hickory Road do not panic considering it nonsense. A book, a bag or a lamp are not very valuable. You can easily forget about them. But the famous detective Hercule Poirot believes that the events are more serious than they seem at first glance. After all, the list of stolen things looks rather unusual. After a while they find the corpse of one of the inhabitants. It was a murder staged to look like a usual suicide. The case which seemed innocuous, takes a very serious turn. Will the detective be able to save the situation? Will he show his genius once again? The children's verselet, that became the title of the novel, sounds really ominously. The novel's atmosphere perfectly emphasizes this.
این شامل 23 زیر است:
خواهر منشی پوآرو مشکلاتی در خوابگاهی که کار میکنه داره و پوآرو میخواد کمک کنه.
خانم هابارد به پوآرو گفت اشیایی در خوابگاه دزدیده شدن.
جوهرِ سبز رنگِ نیگل، روی یادداشتهای الیزابت ریخته شده.
پوآرو به خوابگاه میره و با دانشجوها آشنا میشه و توصیه میکنه به پلیس زنگ بزنن.
سیلیا آستین میگه بعضی از وسایل رو اون برداشته. ولی پوآرو هنوز نگران وسایل دیگه است.
کولین و سیلیا تصمیم گرفتن ازدواج کنن.
سیلیا آستین به قتل رسید.
بازرس شارپ و پوآرو در مورد پرونده با هم صحبت میکنن.
بازرس شارپ با دانشجوهای خوابگاه مصاحبه میکنه.
بازرس میفهمه نیگل سر شرطبندی سه نوع سم مختلف به دست آورده بود.
الیزابت میگه سیلیا بهش گفته بود یه نفر تو این خونه پاسپورت جعلی داره.
بازرس اتاق خانم نیکولتیس رو میگرده.
پوآرو میگه همهی ماجرا با کولهپشتی شروع شده.
پوآرو میفهمه الماس حلقهی پاتریشا رو، والری فروخته و همه چیز رو اون به سیلیا یاد داده بوده. خانم نیکولتیس تو خیابون مرده.
پوآرو پیشنهاد میده که تمام ماجرا مرتبط با قاچاق هست.
پت به نیگل میگه مورفین رو خالی کرده بود و توش جوش شیرین ریخته بود. و حالا اون جایی که گذاشته بود، نیست.
پاتریشا لین به قتل رسیده.
آقای آکیبومبو میگه احتمالاً لن باتسون مورفین رو با پودر بوراکیک عوض کرده.
گروهبان به تفتیش اتاق هابهاوس در سالن زیبایی میره و پاسپورتهای جعلی پیدا میکنه.
پوآرو میگه این نیگل چاپمن بوده که پاتریشا رو به قتل رسونده.
پوآرو میفهمه نیگل مادرش خودش رو به قتل رسونده.
والری هابهاوس اعتراف کرد که نیگل قاتله و اینکه خانم نیکولتیس مادرش بود.
سالی و لن میخوان عروسی کنن.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.