سرفصل های مهم
در کینگز آبوت کی کیه
توضیح مختصر
انتظار میرفت خانم فرارس که مرده با آکروید ازدواج کنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دوم
در کینگز آبوت کی کیه
در کینگز آبوت فقط دو تا خونهی مهم وجود داره. یکی کینگز پادوکه، که توسط شوهرش به خانم فرارس رسیده. اون یکی فرنلی پارک که راجر آکروید، یک مرد بازرگان بینهایت موفق تقریباً ۵۰ ساله، صاحبشه. به فعالیتهای دهکده دست و دلبازه، هرچند گفته میشه که در خرج و مخارج شخصی بینهایت خسیسه. وقتی فقط ۲۱ ساله بوده، آکروید با یه بیوهی زیبا ازدواج کرده. خانم پاتون، که یه بچه، رالف داشت. خانم آکروید به شکل غمانگیزی الکلی بوده و انقدر خورده که مُرده. رالف، حالا ۲۵ ساله، یک منبع مداوم دردسر برای آکورید هست. هرچند ما همه در کینگز آبوت خیلی به رالف علاقه داریم.
بعد از مرگ شوهرش، آکروید و خانم فرارس همیشه با هم دیده شدن و فکر میشد که در پایان دورهی عزاداری، خانم فرارس، خانوم راجر آکروید بشه.
فرارسها فقط بیش از یک ساله که اومدن اینجا زندگی کنن. قبل از اون تمام دهکده مطمئنانه انتظار داشتن آکروید با سرایهدارش، خانم راسل ازدواج کنه. همون موقع زن برادر بیوهاش- خانم سسیل آکروید با دخترش اومدن که با آکورید بمونن و اون هم قطعاً مخالف ازدواج اون با سرایدارش بود.
من به دور زدنم رفتم و افکارم به مرگ خانم فرارس برگشت. آخرین بار همین دیروز دیده بودمش که با رالف پاتون قدم میزد. از دیدنش خیلی تعجب کرده بودم. اون و پدرناخوندهاش ۶ ماه قبل بدجور بحث کرده بودن و از اون موقع در کینگز آبوت دیده نشده بود. هنوز داشتم به این فکر میکردم که با خود راجر آکروید روبرو شدم.
اون با فریاد گفت: “شپرد! این یه ماجرای وحشتناکه! باید باهات حرف بزنم. میتونی حالا با من برگردی؟”
“نه. هنوز بیمارهایی دارم که باید ببینمشون و عمل.”
“پس امشب برای شام بیا. ساعت هفت و نیم. من- لعنت! اینم از خانم گانت پیر که داره میاد. نمیخوام مجبور شم باهاش حرف بزنم. امشب میبینمت، شپرد.”
خانم گانت پر از غیبت بود. دربارهی خانم فرراس عزیز بیچاره غمانگیز نبود؟ مردم میگفتن معتاد به مواد بود.
پر از افکار برگشتم خونه و دیدم چند تا بیمار منتظرمن تا عمل بشن.
متن انگلیسی فصل
Chapter two
Who’s Who in King’s Abbot
There are only two houses of any importance in King’s Abbot. One is King’s Paddock, left to Mrs Ferrars by her husband. The other, Fernly Park, is owned by Roger Ackroyd, an extremely successful businessman of nearly fifty years of age. He gives generously to village activities, though he is said to be extremely mean in personal spending. When he was just twenty-one, Ackroyd married a beautiful widow. Mrs Paton, who had one child, Ralph. Sadly, Mrs Ackroyd was an alcoholic and drank herself to death. Ralph, now twenty-five, has been a continual source of trouble to Ackroyd. However, we are all very fond of Ralph in King’s Abbot.
After her husband’s death, Ackroyd and Mrs Ferrars were always seen together, and it was thought that at the end of a period of mourning Mrs Ferrars would become Mrs Roger Ackroyd.
The Ferrarses only came to live here just over a year ago. Before that, the whole village had confidently expected Ackroyd to marry his housekeeper, Miss Russell. At the same time, his widowed sister-in-law, Mrs Cecil Ackroyd, with her daughter, came to stay with Ackroyd - and she certainly disapproved of him marrying his housekeeper.
I went on my round, my thoughts returning to Mrs Ferrars’ death. I had last seen her only yesterday, walking with Ralph Paton. I had been very surprised to see him. He and his stepfather had argued very badly six months ago and he hadn’t been seen in King’s Abbot since. I was still thinking of it when I came face to face with Roger Ackroyd himself.
‘Sheppard’ he exclaimed. ‘This is a terrible business! I’ve got to talk to you. Can you come back with me now?’
‘No. I’ve got patients to visit still, and surgery.’
‘Then come for dinner tonight. At 7.30. I - Damn! Here’s old Miss Gannett coming. I don’t want to have to talk to her. See you tonight, Sheppard.’
Miss Gannett was full of gossip. Wasn’t it sad about poor dear Mrs Ferrars? People were saying she had been a drug addict.
I went home, thoughtful, to find several patients waiting for me to begin surgery.