سرفصل های مهم
فصل هفدهم
توضیح مختصر
پوآرو احتمالات قتل خانم بوینتون رو بررسی میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفدهم
حالا پوآرو وقتی نشست، صمیمی و آروم به نظر میرسید. “در عرض چند روز- بعد از معاینهی پزشکی- میفهمیم خانم بوینتون از مصرف بیش از اندازهی دیجیتالین مرده یا نه. ولی بهتره امشب، قبل از اینکه قاتل بتونه فرار کنه، حقیقت رو بفهمیم!”
“پس حالا به لیست حقایق من و اینکه چرا دو نکتهی اول با هم همخونی ندارن، بر میگردیم. خانم بوینتون دارویی حاوی دیجیتالین مصرف میکرد و سرنگ دکتر جرار گم شده. از اونجایی که ماده رو در داروش مصرف میکنه، کشتن خانم بوینتون با دیجیتالین ایدهی هوشمندانهایه. ولی چرا باید یکی از خانوادهاش سم رو با سرنگ بهش تزریق کنه؟ اضافه کردن سم به داروش خیلی آسونتره! دیر یا زود خانم بوینتون داروش رو میخورد و میمرد، و حتی اگه دیجیتالین در بطری پیدا میشد، میتونست اتفاق باشه یه اشتباه داروسازی که آمادهاش کرده بود. هیچ چیزی نمیتونست اثبات بشه!
پس چرا سرنگ دکتر جرارد برداشته شده؟ اگه قاتل نمیتونست دارو رو سمی کنه، یا غریبه بوده، یا از اعضای خانوادهی بوینتون نبوده. این موضوع گیجم کرده بود، برای اینکه همهی بوینتونها طوری رفتار میکردن که انگار گناهکارن. ولی اگه واقعاً بیگناه بودن، چی؟
پس حالا در نظر گرفتم قتل چطور میتونست توسط یک غریبه انجام بشه- کسی که خانم بوینتون رو به قدری خوب نمیشناخت که وارد غارش بشه و به بطری داروش دست بزنه.”
مکث کرد. “سه نفر هستن که غریبهان، و با این حال درگیر پرونده شدن.
آقای کاپ، دوست خانوادگیه. انگیزهای برای کشتن خانم بوینتون داشت؟ از اونجایی که مرگ خانم بوینتون امیدش با نادین بوینتون رو تموم میکنه، فکر نمیکنم.”
آقای کاپ با وقار گفت: “من فرصتی برای ارتکاب این جنایت نداشتم، مسیو پوآرو و موافق گرفتن جون انسان نیستم.”
پوآرو گفت: “شما مطمئناً بیگناه به نظر میرسید. در یک داستان کارآگاهی شما قطعاً آشکارترین مضنون میشدید!”
کمی در صندلیش چرخید “حالا، دوشیزه کینگ انگیزه و دانش پزشکی داشت. ولی از اونجایی که سه و ربع اردوگاه رو ترک کرده و تا شش برنگشته، سخته که بفهمی کِی میتونست مرتکب جنایت بشه.
بعد باید دکتر جرارد رو در نظر بگیریم، و با دقت فکر کنیم قتل واقعاً کی انجام شده. لنوکس بوینتون میگه مادرش چهار و سی و پنج مرده بود. طبق گفتهی لیدی وستهولم و دوشیزه پیرس، چهار و ربع که قدم زدنشون رو شروع کردن، زنده بود. دقیقاً بیست دقیقه باقی میمونه. حالا، وقتی دو تا خانم از اردوگاه دور شدن، دکتر جرارد از کنارشون رد شده و به طرف اردوگاه میرفته. هیچ کس نمیدونه وقتی دکتر جرارد به اردوگاه رسیده، چیکار کرده- میتونست اون موقع مرتکب جنایت بشه. از اونجایی که دکتره، به آسونی میتونست تظاهر کنه مالاریا داره. شاید خانم بوینتون رو کشته تا گینورای زیبا و جوون رو از بیماری روانی نجات بده.”
دکتر جرارد گفت: “ایدههای شما باور نکردنین!”
پوآرو بدون اینکه توجهی بکنه، ادامه داد:
“ولی اگه دکتر جرارد خانم بوینتون رو کشته، چرا به سرهنگ کاربری دربارهی دیجیتالین و سرنگ گفت؟ تصور میشد خانم بوینتون به علل طبیعی مرده، ولی این دکتر جرارد بود که اولین بار به احتمال قتل اشاره کرد.” پوآرو گفت: “دوستان من، این با عقل جور در نمیاد!”
سرهنگ کاربری موافقت کرد: “به نظر در نمیاد.”
پوآرو گفت: “یه احتمال دیگه هم هست. نادین بوینتون گفت گینورا نمیتونست مادرش رو بکشه- برای اینکه میدونست خانم بوینتون از قبل مرده. ولی گینورا بوینتون کل بعد از ظهر در اردوگاه بود. و زمانی براش بود که مرتکب جنایت بشه- وقتی لیدی وستهولم و دوشیزه پیرس از اردوگاه میرفتن و قبل از اینکه دکتر جرارد برگرده.” گینورا با نگاهی خیره و معصوم و گیج به پوآرو نگاه کرد. “فکر میکنی من این کارو کردم؟” بعد یهو با حرکتی زیبا و سریع پایین پاهای دکتر جرارد نشست و مشتاقانه به صورتش نگاه کرد. “نه، نه، حقیقت نداره! من هیچ وقت هیچ کاری نکردم! اونا دشمنای منن- اونا میخوان منو بندازن زندان. باید کمکم کنی!”
“اونجا، اونجا، فرزندم.” دکتر به آرومی سر گینورا رو نوازش کرد. به پوآرو گفت: “چیزی که میگی بی منطقه. اگه گینورا مادرش رو کشته بود، جسورانه و نمایشی این کارو میکرد. این جنایت خیلی هوشمندانه و خوب برنامهریزی شده بود.”
پوآرو لبخند زد. به نرمی گفت: “باهات موافقم.”
متن انگلیسی فصل
Chapter seventeen
Poirot now seemed friendly and relaxed as he sat down. ‘In a few days - after the medical examination - we will know if Mrs Boynton died of an overdose of digitalin or not. But it is better to know the truth tonight, before the murderer can escape!
‘So now we return to my list of facts - and why the first two points do not fit together. Mrs Boynton was taking a medicine containing digitalin and Dr Gerard’s syringe was missing. It is a clever idea to kill Mrs Boynton with digitalin, as she was already taking the drug in her medicine. But why would someone in her family inject the poison with a syringe?
It would be much easier to add the poison to Mrs Boynton’s medicine! Sooner or later Mrs Boynton would take her medicine and die, and even if the digitalin was discovered in the bottle it could have been an accident - or a mistake by the chemist who prepared it. Nothing could be proved!
‘So why was Dr Gerard’s syringe taken? If the murderer could not poison the medicine, he was an outsider - and not a member of the Boynton family. This puzzled me, because all the Boyntons acted as if they were guilty. But what if they were really innocent?
‘So now I considered how the murder could have been committed by an outsider - someone who did not know Mrs Boynton well enough to enter her cave or touch her medicine bottle.’
He paused. ‘There are three people here who are outsiders, but who are still involved in the case.
‘Mr Cope is a family friend. Did he have a motive to kill Mrs Boynton? I do not think so, since Mrs Boynton’s death has ended his hopes with Nadine Boynton.’
Mr Cope said with dignity, ‘I had no opportunity to commit this crime, Monsieur Poirot - and I don’t agree with the taking of human life.’
‘You certainly seem to be innocent,’ said Poirot. ‘In a detective story you would definitely be the obvious suspect!’
He turned a little in his chair. ‘Now, Miss King had a motive and medical knowledge, but since she left the camp at three- fifteen and did not return until six, it is difficult to see when she could have committed the crime.
‘Next we must consider Dr Gerard, and think carefully about when the murder was actually committed. Lennox Boynton says that his mother was dead at four thirty-five. According to Lady Westholme and Miss Pierce, she was alive at four-fifteen when they started their walk.
That leaves exactly twenty minutes. Now, as the two ladies walked away from the camp, Dr Gerard passed them going towards it. No one knows what Dr Gerard did when he reached the camp - he could have committed the crime then. Since he is a doctor, he could easily pretend to have malaria. Perhaps he killed Mrs Boynton to save the young and beautiful Ginevra from mental illness.’
‘Your ideas,’ said Dr Gerard, ‘are unbelievable!’
Without taking any notice, Poirot continued. ‘But if Dr Gerard killed Mrs Boynton, why did he tell Colonel Carbury about the digitalin and the syringe? It was thought that Mrs Boynton died of natural causes, but it was Dr Gerard who first suggested the possibility of murder. That, my friends,’ said Poirot, ‘does not make sense!’
‘It doesn’t seem to,’ agreed Colonel Carbury.
‘There is one more possibility,’ said Poirot. ‘Nadine Boynton said that Ginevra could not have killed her mother - because she knew Mrs Boynton was already dead. But Ginevra Boynton was at the camp all afternoon.
And there was just time for her to commit the crime - when Lady Westholme and Miss Pierce were walking away from the camp and before Dr Gerard returned.’ Ginevra looked at Poirot with an innocent, puzzled stare. ‘You think I did it?’
Then suddenly, with a quick and beautiful movement, she sat at Dr Gerard’s feet and looked passionately up into his face. ‘No, no, it’s not true! I never did anything! They are my enemies - they want to put me in prison. You must help me!’
‘There, there, my child.’ Gently the doctor patted Ginevra’s head. ‘What you say is nonsense,’ he said to Poirot. ‘If Ginevra had killed her mother she would have done it boldly, with drama. This crime was very clever and well planned.’
Poirot smiled. ‘I agree with you,’ he said smoothly.