سرفصل های مهم
فصل بیست و دوم
توضیح مختصر
والری هابهاوس اعتراف کرد که نیگل قاتله و اینکه خانم نیکولتیس مادرش بود.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل بیست و دوم
“متوجه موقعیتتون هستید، دوشیزه هابهاوس. قبلاً بهتون اخطار داده بودم…”
والری هابهاوس حرف شارپ رو قطع کرد. “اینکه چیزی که میگم به عنوان مدرک استفاده میشه. آمادگیش رو دارم. شما من رو متهم به قاچاق کردید. ولی معنی این اطلاعات دیگه، این هست که متهم به ارتباط با یک قتل میشم.”
“ممکنه دادن اظهاریه بهتون کمک کنه، ولی قول نمیدم.”
“واقعاً برام مهم نیست. من هیچوقت قصد قتل نداشتم و نمیخواستمش. چیزی که میخوام یک پرونده واضح علیه نیگل هست. سیلیا زیادی میدونست، ولی من میتونستم مدیریتش کنم. نیگل بهم زمان نداد. اونو کشت و بعد به من گفت چیکار کرده. همین اتفاق با خانم نیک هم افتاد. فهمید که اون مست میکنه و اینکه نمیشه بهش اعتماد کرد بنابراین یه جایی سر راهش به خونه باهاش دیدار کرد و نوشیدنیش رو سمی کرد. بعد پت بود. اومد بالا به اتاق من و بهم گفت چه اتفاقی افتاده. بهم گفت چیکار باید کنم- بنابراین هر دومون، اون و من شاهد هنگام وقوع قتل داشتیم. اون موقع گیر افتادم. ولی حالا فقط یک چیز برام مهمه- اینکه اطمینان حاصل کنم نیگل مجازات میشه.”
“مطمئن نیستم که متوجهم…
” شارپ شروع به صحبت کرد:
“نیازی نیست متوجه باشید. من دلایل خودم رو دارم.”
هرکول پوآرو خیلی با ملایمت صحبت کرد. “خانم نیکولتیس- اون مادرتون بود، مگه نه؟”
والری هابهاوس گفت:
“بله، مادرم بود…”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER TWENTY TWO
‘You understand your position, Miss Hobhouse. I have already warned you -‘
Valerie Hobhouse interrupted Sharpe. ‘That what I say will be used in evidence. I’m prepared for that. You’ve got me on the smuggling charge. But this other information means that I’ll be charged in connection with a murder.’
‘Making a statement may help you, but I can’t promise that.’
‘I don’t really care. I never intended murder or wanted it. What I do want is a clear case against Nigel. Celia knew too much, but I could have managed that. Nigel didn’t give me time. He killed her and then told me what he had done. The same thing happened with Mrs Nick.
He had found out that she drank, that she couldn’t be trusted - so he met her somewhere on her way home, and poisoned her drink. Then there was Pat. He came up to my room and told me what had happened.
He told me what I had to do - so that both he and I would have an alibi. I was caught by then. but now I only care about one thing - to make sure that Nigel gets punished.’
‘I’m not sure that I understand.’ began Sharpe.
‘You don’t need to understand. I’ve got my reasons.’
Hercule Poirot spoke very gently. ‘Mrs Nicoletis, she was - your mother, was she not?’
‘Yes,’ said Valerie Hobhouse. ‘She was my mother.’