یک جیب پر از گندم سیاه

مجموعه کارآگاه مارپل ، کتاب 4 : یک جیب پر از گندم سیاه

درباره‌ی این کتاب:

A businessman dies while having a cup of traditional morning tea in his office. The results of the medical examination clearly indicate that he had been poisoned. Such kind of poison does not work right away, so according to the time of death the victim was poisoned at home during breakfast. The police found some rye grains in his pockets. The relatives did not love the businessman, so his death was beneficial to almost every member of this large family. The first suspect is his young wife. She is the main heiress of the fortune. The elder son recently quarreled with his father. His daughter-in-law could not stand him. The late businessman forbade his daughter to marry. And all at once, the youngest son arrives. Long time ago he broke the relationship with the father and lived in Africa with his wife. The youngest son says his father sent an unexpected letter with the intention of making peace.

این شامل 27 زیر است:

آقای فورتسکیو به خاطر چایی که منشیش براش آورده، حالش خراب میشه و دکتر میارن.

آقای فورتسکیو به علت مسمومیت میمیره و پلیس تحقیقات رو شروع می‌کنه.

خانم گریفیث به بازرس میگه آقای فورتسکیو اخیراً عجیب رفتار می‌کرد و با پسرش دعوا داشت.

بازرس به خونه مرحوم میره و با سرایدار خونه صحبت می‌کنه و ازش اطلاعات می‌گیره.

پیامی دریافت می‌کنن که توش نوشته لانس، پسر بد به خونه برمی‌گرده.

بازرس با زن فورتسکیو حرف میزنه و می‌بینه که یک لبخند خفیف روی لب‌هاش داره.

بازرس با اهالی خونه صحبت می‌کنه و فقط دختر فورتسکیو به نظر از مرگ پدرش ناراحت میرسه.

بازرس با پسر بزرگ فورتسکیو حرف میزنه و اون میگه اخیراً رفتارهاش بی‌پروا بود.

بازرس با پسر کوچک‌تر فورتسکیو که تازه از آفریقای شرقی اومده، حرف میزنه.

لانس فورتسکیو به خونه میره و گلدیز کمی عجیب رفتار می‌کنه.

ادل فورتسکیو هم با مسمومیت کشته میشه و همچنین خدمتکار خونه که به نظر میرسید چیزی میدونه هم خفه میشه و کشته میشه.

خانم مارپل که خدمتکار رو برای خدمتکار سالن بودن آموزش داده بود، براش احساس مسئولیت می‌کنه و به خونه‌ی درخت سرخدار میاد و با بازرس نیل صحبت می‌کنه.

خانم مارپل به بازرس میگه که تمام ماجرای این پرونده شبیه یک شعر کودکانه است.

بازرس تصمیم میگیره درباره ویویان دوبیوس تحقیق کنه.

بازرس می‌فهمه که فورتسکیو در گذشته با یه مرد به اسم مکنزی، می‌خواسته از معدن توکاهای سیاه، طلا پیدا کنه، ولی مکنزی مرده و زنش فکر می‌کرده فورتسکیو شوهرش رو به قتل رسونده.

بازرس نیل می‌فهمه که ادل فورتسکیو تمام اموالش رو برای ویویان دوبیوس به جا گذاشته. و در هتل با ویویان دوبیوس و جرالد رایت حرف میزنه.

بازرس نیل می‌فهمه که با مردن ادل فورتسکیو، پول اون هم به پرسیوال میرسه.

پرسیوال می‌خواد لانس رو قانع کنه که از شرکت بیرون بره ولی لانس می‌خواد تو شرکت بمونه.

بازرس نیل به دیدار زنِ مکنزی در آسایشگاه میره و اون میگه از بچه‌هاش خواسته بوده فورتسکیو رو بکشن، ولی اونا این کارو نکردن.

پت و لانس با هم حرف می‌زنن و میگن که می‌خوان برگردن آفریقا، و جنیفر به خانم مارپل میگه که خیلی ترسیده.

خانم مارپل با پت صحبت می‌کنه و اون میگه از خانم رامسباتوم می‌ترسه.

بازرس نیل در دفتر، با لانس و پرسیوال صحبت می‌کنه و متوجه میشه پرسیوال بدون اینکه کسی بفهمه میره بیرون.

بازرس نیل فکر می‌کنه ماری داو، رابی مکنزیه و قتل‌ها رو اون انجام داده.

خانم مارپل به بازرس نیل میگه که گلدیز تاکسین رو در مارمالاد آقای فورتسکیو ریخته.

خانم مارپل نحوه‌ی قتل‌ها رو به بازرس نیل توضیح داد و گفت که لانس بوده.

خانم مارپل به بازرس نیل میگه که جنیفر، رابی مکنزی هست و اینکه باید مدارکی برای اثبات مجرم بودن لانس جمع کنه.

گلدیز قبل از مرگش یک نامه به خانم مارپل نوشته بود و عکس لانس و خودش رو براش فرستاده بود. بنابراین خانم مارپل می‌تونست گناهکار بودن لانس رو اثبات کنه.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.