سرفصل های مهم
حادثه در آناتولی
توضیح مختصر
درِک اوکونور خانم آپجان رو در ترکیه پیدا میکنه و به فرودگاه میبره.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل بیست و دوم
حادثه در آناتولی
خانم آپجان جایی در آناتولی کنار جاده نشسته بود. اون و زن درشت ترکیهای داشتن صحبت میکردن- بخشی به فرانسوی و بخشی با استفاده از دستهاشون. مسافرهای دیگه که همون نزدیکی نشسته بودن، رانندهی اتوبوس رو که سعی میکرد اتوبوس خراب رو دوباره راه بندازه تماشا میکردن. سفر خانم آپجان همچنین به خاطر بارش باران سنگین و بسته شدن جادهها به تأخیر افتاده بود.
“خانم آپجان؟”
یک صدای خیلی انگلیسی که به نظر نمیرسید متعلق به آناتولی باشه، گفت:
خانم آپجان نگاه کرد. متوجه نشده بود که یه ماشین رسیده و یه مرد آشکارا انگلیسی ازش پیاده شده.
مرد دوباره گفت: “خانم آپجان؟ اسم من درِک اوکونور از دولت بریتانیاست. روزهاست که در تلاشیم با شما ارتباط برقرار کنیم.”
“با من ارتباط برقرار کنید؟ چرا؟ به خاطر جولیاست؟خانم آپجان به تندی گفت:
اتفاقی برای جولیا افتاده؟”
اوکونور گفت: “نه، نه،
حال جولیا خوبه. نه، مشکلاتی در میدوبانک پیش اومده و ما میخوایم هر چه سریعتر شما رو ببریم. من شما رو با ماشین به نزدیکترین فرودگاه میبرم و شما میتونید در عرض چند ساعت سوار هواپیما بشید.”
خانم آپجان دهنش رو باز کرد و بعد دوباره بست. بلند شد، وسایلش رو جمع کرد، و با زن ترکیهای خداحافظی کرد. بدون اینکه هیچ سؤالی بپرسه، پشت سر اوکونور رفت توی ماشین.
اوکونور فکر کرد خانم آپجان زن خیلی معقولیه.”
متن انگلیسی فصل
Chapter twenty two
Incident in Anatolia
Mrs Upjohn was sitting by the side of a road somewhere in Anatolia. She and a large Turkish woman were talking, partly in French and partly by using their hands.
The other passengers were sitting nearby, watching the bus driver trying to start the broken-down bus. Mrs Upjohn’s journey had also been delayed by heavy rain and blocked roads.
‘Mrs Upjohn?’ said a very British voice, which didn’t sound as if it belonged in Anatolia.
Mrs Upjohn looked up. She hadn’t noticed that a car had arrived, and an obviously British man had got out.
‘Mrs Upjohn,’ the man said again. ‘My name’s Derek O’Connor, from the British Government. We’ve been trying to contact you for days.’
‘Contact me? Why? Is it Julia?’ Mrs Upjohn said sharply. ‘Has something happened to Julia?’
‘No, no,’ said O’Connor. ‘Julia is all right. No, there’s been some trouble at Meadowbank and we want to take you there as soon as possible. I’ll drive you back to the nearest airport, and you can get on a plane in a few hours.’
Mrs Upjohn opened her mouth and then shut it again. She stood up, collected her luggage and said goodbye to the Turkish woman. She followed O’Connor to his car without asking any questions.
O’Connor thought that Mrs Upjohn was a very sensible woman.