سرفصل های مهم
حرکت سکانس دوم
توضیح مختصر
مکبث با بانو مکبث حرف میزنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
حرکت سکانس دوم
(بانو مکبث که با صدای بلند با خودش حرف میزنه وارد میشه)
بانو مکبث: خدمتکار گفت سرورم اینجا بود. باید باهاش حرف بزنم و افکارش رو بفهمم.
چیزی که الان داریم هیچ لذتی نداره.
روشنترین روزمون تبدیل به تاریکترین شب شده.
ایمن نیستیم، هیچ شادی وجود نداره،
وقتی گناه و وحشت زندگی خود ما رو نابود میکنه.
(مکبث وارد میشه)
سرور عزیزم، چرا تنها و فقط با افکار غمگینت به عنوان همراه راه میری؟ چنین افکاری باید با مردهها دفن بشن. حالا هیچ چیز نمیتونه اوضاع رو تغییر بده. چیزی که انجام شده انجام شده.
مکبث: کار نیمه تمامه. مار زخمیه، ولی اون رو نکشتیم. دوباره میچرخه و ما رو مسموم میکنه - کاری از دستمون بر نمیاد. من با ترس میخورم، رویاهام وحشتناکن. ترجیح میدم تمومش کنم تا اینکه اینطور زندگی کنم - شب و روز از از افکار و رویاها زجر بکشم، دونکان در مزارشه، جایی که خوب میخوابه. هیچ خیانت، ترس یا آسیبی نميتونه اونجا بهش برسه.
بانو مکبث: بیا، سرور عزیزم، همهی این ترسها رو کنار بذار. امشب میان مهمانانت بشاش و شاد باش.
مکبث: البته، این کارو میکنم، عشقم، و تو هم همین کار بکن. عزیزم، بیشترین توجهت رو بده به بانکویِ شریف. نگاهها و حرفهات باید ازش چاپلوسی کنن تا ما رو در امان نگه دارن. من هم همین کار رو میکنم. صورتهامون ماسکهایی هستن که قلبهای سیاه ما رو پنهان میکنن- سیاه از افکار شیطانی ما.
بانو مکبث: اینطور حرف نزن.
مکبث: آه، افکار وحشتناک عذابم میدن، همسر عزیزم. بانکو و فلینسش زنده هستن، میدونی.
بانو مکبث: تا ابد زنده نمیمونن. این رو هم میدونم.
مکبث: درسته. خیلی درسته. پس شاد باش. قبل از اینکه آخرین نور روز روشن خاموش بشه و سیاهی جاش رو بگیره، عملی واقعاً شرورانه انجام خواهد شد.
بانو مکبث: چه کاری؟ چه کاری انجام میشه؟
مکبث: بهتره ندونی. وقتی انجام شد، تأیید کن. بیا شب تاریک، و با تاریکی چشم روشن روز رو کور کن.
تا قاتل بتونه به زندگی کسی که من رو از ترس محاصره کرده، پایان بده. جایی که تاریکی میاد رو ببین، وقتی پرندهها به لونههاشون پرواز میکنن. چیزهای خوب روز به زودی به خواب میرن، وقتی شکارچی بیرحم شب بیدار میشه جای اونها رو بگیره. حرفهای من عجیبه، میدونم، ولی نترس. وقتی شب برسه، شر رشد میکنه. هر کار شیطانی کار شیطانی بعد رو تقویت میکنه. بنابراین همسر عزیز، با من بیا.
(مکبث و بانو مکبث خارج میشن)
متن انگلیسی فصل
ACT SCENE TWO
(Enter Lady Macbeth, speaking aloud to herself)
Lady Macbeth: The servant said my lord was here. I need to speak to him and learn his thoughts…
What we now have, brings no delight.
Our brightest day has turned to darkest night.
We are not safe, there is no joy,
When guilt and horror our own lives destroy.
(Enter Macbeth)
Why, my dear lord, do you walk alone, with only your sad thoughts for company? Such thoughts should all be buried with the dead. Nothing can change things now. What’s done is done.
Macbeth: The deed’s half done. The snake is wounded, but we have not killed it. It will turn again and poison us - there’s nothing we can do. I eat in fear, my dreams are terrible. I’d rather end it all, than live like this - tormented day and night by thoughts and dreams. Duncan is in his grave, where he sleeps well. No treason, fear or harm can touch him there.
Lady Macbeth: Come, my dear lord, put all these fears aside. Be bright and cheerful among your guests tonight.
Macbeth: Of course, I will, my love, and so will you. Pay most attention, dear, to noble Banquo. Your looks and words must flatter him to keep us safe. I’ll do the same. Our faces are the masks that hide black hearts - black with our evil thoughts.
Lady Macbeth: Don’t talk like that.
Macbeth: Oh, dreadful thoughts torment me, my dear wife. Banquo and his Fleance are alive, you know…
Lady Macbeth: They will not live forever. I know that too.
Macbeth: That’s true. That’s very true. Be happy then. Before the last light of bright day has gone and been replaced by blackness, there shall be done a truly wicked deed.
Lady Macbeth: What deed? What will be done?
Macbeth: It’s better you don’t know. Approve it, when it’s done. Come, black night, and with your darkness blind the bright eye of day.
So that the murderer can end the life of him who walled me up in fear. Look where darkness comes, as birds fly to their nests. Good things of day will soon all be asleep as night’s cruel hunter’s wake to take their place. My words are strange, I know, but do not fear. Evil grows darker still, when night is here. Each wicked deed strengthens the next to come. So, dear wife, go with me.
(Exit Macbeth and Lady Macbeth)
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.