حرکت دوم، سکانس دوم

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: مکبث / فصل 9

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

حرکت دوم، سکانس دوم

توضیح مختصر

مکبث پادشاه رو میکشه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

حرکت دوم، سکانس دوم

(بانو مکبث با یک فنجان شراب در دستش وارد میشه، لبخند میزنه) بانو مکبث: شرابی که اونها رو مست کرد، من رو جسور کرد. آتش اونها رو غرق کرد، و آتش من رو تقویت کرد. گوش کن! نه، چیزی نیست جز جغد، پرنده‌ی ‌شب. مکبث سر کاره. من در نوشیدنی خدمتکارها دارو ریختم. مطمئنم بیدار نمیشن.

مکبث: (خارج از صحنه) کی صدا میزنه؟ کی اونجاست؟

بانو مکبث: آه، نه! بیدار شدن. کار انجام نشده. ولی تلاش به ما خیانت میکنه! گوش کن! صدای چیه؟ من خنجرها رو نزدیک گذاشتم. حتماً اونها رو دیده. اگر پادشاه موقع خواب شبیه پدرم نبود، خودم می‌کشتمش.

(مکبث با خنجرهای خونی وارد میشه) همسرم!

مکبث: کار رو انجام دادم. صدایی نشنیدی؟

بانو مکبث: صدای فریاد جغد رو شنیدم. تو حرف نزدی؟

مکبث: کِی؟

بانو مکبث: همین حالا.

مکبث: وقتی از پله‌ها پایین اومدم؟

بانو مکبث: درسته.

مکبث: گوش کن! کی در اتاق دوم خوابیده؟

بانو مکبث: پسر جوان پادشاه، دونالبین.

(مکبث دست‌ها و خنجرهای خون‌آلود رو دراز میکنه) مکبث: این منظره‌ای ترسناکه.

بانو مکبث: گفتن منظره‌ای وحشتناک فکری احمقانه است.

مکبث: یکی تو خوابش خندید و اون یکی فریاد زد: “قتل!” انگار دست‌های خون‌آلود من رو دیده. هر دو بیدار شدن، بعد شروع به دعا کردن. یکی گفت: “خدا مار رو بیامرزه.” اون یکی گفت: “آمین.” من هم می‌خواستم بگم آمین، ولی نتونستم.

بانو مکبث: حالا بهش فکر نکن.

مکبث: نمیفهمی. نتونستم بگم.

بانو مکبث: این طور صحبت نکن - ما رو دیوونه می‌کنی. مکبث: فکر میکنم صدای فریادی شنیدم: “دیگه نخوابید! مکبث خواب رو به قتل رسونده!” این خواب شیرین که افکار آشفته‌ی ما رو آروم میکنه. خوابی که به ذهن و بدن‌های خسته آرامش میبخشه، خوابی که هم داروست هم غذا.

بانو مکبث: منظورت چیه؟

مکبث: و هنوز صدایی که فریاد میزد: “دیگه نخوابید! گلمیس خواب رو به قتل می‌رسونه و بنابراین کاودور هم دیگه نمیخوابه. مکبث دیگه نمی‌خوابه.”

بانو مکبث: آروم باش. اینطور حرف زدن ما رو دیوونه میکنه. حالا کمی آب بردار، این خون رو پاک کن.

(خنجرها رو میبینه) چرا این خنجرها رو از اتاق بیرون آوردی؟ برشون گردون و مردها رو با خون بپوشون.

مکبث: بر نمیگردم. جرأت نمی‌کنم به کاری که کردم فکر کنم. نمیتونم دوباره بهش نگاه کنم.

بانو مکبث: ای ترسوی سست عنصر! خنجرها رو بده به من. خوابیده یا مرده! چه فرقی داره؟ بچه‌ها از مرگ میترسن، نه سربازها. اون دو مرد رو با خون دونکان میپوشونم بعد همه میفهمن گناهکارن (بانو مکبث خارج میشه)

(دروازه‌ی قلعه با صدای بلند کوبیده میشه) مکبث: کی دروازه رو میزنه؟ نمیتونم تحملش کنم. دست‌هام قرمزن. جرأت نمیکنم بهشون نگاه کنم. آب تمام اقیانوس‌های بزرگ دنیا. این خون رو از دست‌های من میشوره؟ نه، هرگز! یک قطره از خون دونکان دریای سبز رو تبدیل به قرمز میکنه.

بانو مکبث: ببین، حالا دست‌های من هم مثل دست‌های تو سرخن. ولی من مثل تو از ترس رنگم نپریده. کسی جلوی دروازه است. بیا برگردیم اتاق‌مون. کمی آب دست‌هامون رو پاک میکنه - ساده است. (صدای در بلند) باز در میزنن! شجاعتت مدتی ترکت کرد. لباس شبت رو بپوش. همه باید فکر کنن هر دو خوابیده بودیم. بیا، کار انجام شده.

مکبث: من هنوز هم کاری که کردم رو باور نمیکنم. جرأت نمی‌کنم بهش فکر کنم. (صدای در زدن بلند) باز در میزنن! آه، دونکان رو بیدار کن— چقدر آرزو دارم میتونستی!

متن انگلیسی فصل

ACT TWO SCENE TWO

Lady Macbeth: The wine that made them drunk, has made me bold. It drowned their fire, but it has strengthened mine. Listen! No, it’s nothing but the owl, the bird of night. Macbeth’s at work. I drugged the servants’ drink. I’m sure they will not wake.

Macbeth: Who calls? Who’s there?

Lady Macbeth: Oh, no! They’ve woken up. The deed’s not done. But the attempt betrays us! Listen! What’s that noise? I left the daggers near. He must have seen them. If the King had not looked like my father as he slept, I would have murdered him myself.

My husband!

Macbeth: I have done the deed. Did you not hear a noise?

Lady Macbeth: I heard the owl cry. Did you not speak?

Macbeth: When?

Lady Macbeth: Just now.

Macbeth: As I came down the stairs?

Lady Macbeth: That’s right.

Macbeth: Listen! Who’s sleeping in the second room?

Lady Macbeth: The King’s young son, Donalbain.

Macbeth: This is a fearful sight.

Lady Macbeth: A foolish thought to say a fearful sight.

Macbeth: One laughed in his sleep and one cried ‘Murder!’ As though he saw my bloody hands. They both woke up, then they began to pray. One said ‘God bless us’. The other said ‘Amen’. I wanted to say Amen too, but I couldn’t.

Lady Macbeth: Don’t think about that now.

Macbeth: You do not understand. I couldn’t say it.

Lady Macbeth: Don’t talk like that - you’ll send us mad. Macbeth: I thought I heard a voice cry, ‘Sleep no more! Macbeth has murdered sleep.’ That sweet sleep that calms our troubled thoughts. Sleep that brings rest to tired minds and bodies sleep that’s both medicine and food—

Lady Macbeth: What do you mean?

Macbeth: And still that voice cried, ‘Sleep no more! Glamis has murdered sleep, and so Cawdor Shall sleep no more. Macbeth shall sleep no more.’

Lady Macbeth: Quiet. Talk like that will send us mad. Now get some water, clean this blood away.

Why did you bring these daggers from the room? Carry them back and coat the men with blood.

Macbeth: I won’t go back. I dare not think what I have done. I cannot look at him again.

Lady Macbeth: Weak-minded coward! Give me the daggers. Asleep or dead? What is the difference? Children are afraid of death, not soldiers. I’ll cover those two men with Duncan’s blood then all will know they’re guilty.

Macbeth: Who’s knocking at the gate? I cannot bear it. My hands are red. I dare not look at them. Will all the water of the world’s great oceans. Wash this blood from my hands? No, never! One drop of Duncan’s blood will turn the green sea red.

Lady Macbeth: Look, now my hands are red, like yours. But I’m not white with fear, like you. Someone’s at the gate. Let’s go back to our room. A little water will soon clean our hands - that’s easy. More knocking! Your courage left you for a time. Put on your night-gown. Everyone must think we were both in bed. Come on, the deed is done.

Macbeth: I still cannot believe what I have done. I dare not think about it. More knocking! Oh, wake Duncan up— how I wish you could!

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.