حرکت اول، سکانس پنجم

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: مکبث / فصل 5

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

حرکت اول، سکانس پنجم

توضیح مختصر

بانو مکبث میگه باید پادشاه رو به قتل برسونه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

حرکت اول، سکانس پنجم

(قلعه‌ی مکبث در اینورنس اسکاتلند، بانو مکبث در حال خوندن نامه‌ای از طرف همسرش وارد میشه) بانو مکبث: این خواهران دانای مطلق روز پیروزی با من ملاقات کردن. از اون موقع چیزهای بیشتری درباره‌ی اونها فهمیدم. قدرت‌های عجیبی دارن. بعد پیغام‌رسانانی از طرف پادشاه اومدن. به من گفتن خان کاودور، درست مثل جادوگران. ولی سه خواهر چیز دیگه‌ای هم به من گفتن. گفتن من پادشاه آینده میشم! شریک عزیزم، وعده‌ی اونها تو رو ملکه میکنه. به شادی بزرگی که در راه داریم فکر کن. خدانگهدار.

(با خودش صحبت میکنه) تو هم گلمیس هستی هم کاودور. و چیزی که سه خواهر وعده دادن هم میشی. ولی با این حال میترسم اراده‌ای برای گرفتن چیزی که میخوای نداشته باشی. تو جاه‌طلب هستی، ولی به اندازه‌ی کافی جسور نیستی که کاری که باید رو انجام بدی. برای به دست آوردن تاج، باید مرتکب یک قتل بشی و این رو می‌دونی. باید کار اشتباه انجام بدی، ولی از انجام این کار اشتباه می‌ترسی. همسر، زود بیاد تا روح جسورتر من بهت کمک کنه تمام اون چیزهایی که مانع به دست آوردن تاج طلایی که سرنوشت گفته مال توئه، کنار بذاری.

(خدمتکار وارد میشه) خبرت چیه؟

خدمتکار: پادشاه امشب میاد اینجا.

بانو مکبث: پادشاه؟ دیوانه‌ای که به اربابت میگی پادشاه. (سریع خودش رو تصحیح میکنه) منظورم اینه که– پادشاه همراه اربابته. پادشاه دونکان امشب مهمان ماست.

خدمتکار: بله، بانوی من.

بانو مکبث: این خبر خوبیه، ولی کار زیادی برای انجام هست. برو، باید آماده‌ی پادشاه باشیم.

(خدمتکار خارج میشه، بانو مکبث با خودش) اون پرنده‌ی سیاه، کلاغ، با فریادش ورود دونکان رو به قلعه‌ی من هم هشدار میده و هم خوشامد میگه، ارواحی که همیشه در انتظارید و آماده تا افکار سیاه رو در ذهن انسان‌ها بذارید، به طرف من بیاید! ضعف زنانه رو از من بگیرید - من رو مثل یک مرد بکنید! من رو از سر تا پا با قساوت جهنمی پر کنید. قدرتم رو بیشتر کنید، تمام افکار ترحم رو در من ضعیف کنید. وجدانم رو ساکت کنید تا هیچ حس گناهی جلوی نقشه‌ی پلیدم رو از پایانی که براش میخوام نگیره! تاریک‌ترین شب بیا و تاریک‌تر شو تا چاقوی تیز من زخمی که ایجاد می‌کنه رو نبینه. وقتی کار وحشتناک رو انجام میدم، چشم‌های آسمان رو بپوشون!

(مکبث وارد میشه) گلمیس بزرگ! کاودور شایسته! بزرگ‌تر از این دو بنا به وعد‌ی سه خواهر! نامه‌ات من رو در یک لحظه از زمان حال به آینده‌ی باشکوه برد!

مکبث: عشق عزیزم، دونکان امشب میاد اینجا.

بانو مکبث: کی میره؟

مکبث: فردا - برنامه‌اش اینه.

بانو مکبث: فردا؟ نه. دونکان هرگز فردا رو نمی‌بینه. صورت تو مثل یک کتابه، سرور عزیزم، جایی که مردها میتونن چیزهای عجیب رو بخونن. نگاه‌های تو، اعمال تو، همه باید از اون استقبال کنن. هدف شرور ما باید مخفی بمونه. می‌تونی به من اعتماد کنی که این کار رو انجام بدم. بعد تمام روزها و شب‌های آینده با قدرتی که همراه سلطنت هست، قوی خواهد بود.

مکبث: باید بیشتر حرف بزنیم.

بانو مکبث: راه پیش رو روشنه. بهت میگم از چیز دیگه‌ای نباید بترسیم. بقیه رو به من بسپار.

متن انگلیسی فصل

ACT ONE, SCENE FIVE

Lady Macbeth: ‘These all-seeing sisters met me on the day of victory. Since then, I have found out more about them. They have strange powers. Then came messengers from the King. They called me Thane of Cawdor, just as the witches had. But the three sisters had told me something else. They said I would be the future King! My dearest partner, their promise will make you Queen. Think of our great joy to come. Farewell.’

You are Glamis and Cawdor too. And you shall be what the three sisters promised. But yet I fear you do not have the will to get what you desire. You are ambitious, but not bold enough to do what must be done. To get the crown, you must commit a murder, and you know it. You must do wrong, but fear to do that wrong. Husband, come quickly, so that my bolder spirit will help you put aside all that still keeps you from the golden crown that fate says shall be yours.

What is your news?

Servant: The King comes here tonight.

Lady Macbeth: The King? You are mad to call your master that. I mean– the King is with your master. King Duncan is our guest tonight.

Servant: Yes, my lady.

Lady Macbeth: This is good news, but there is much to do. Go, we must be ready for the King.

That black bird, the raven, with his cry, both warns and welcomes Duncan to my castle, come to me, you spirits, who are always waiting, ready to put black thoughts in human minds! Take womanly weakness from me - make me like a man! Fill me from top to toe with hellish cruelty. Strengthen my powers, weaken all thoughts of pity. Silence my conscience, so that no guilty feelings Prevent my foul plan having the end I wish for! Come, darkest night and grow darker yet, so my sharp knife sees not the wound it makes. Cover the eyes of Heaven as I do the dreadful deed!

Great Glamis! Worthy Cawdor! Greater than both as the three sisters promised! Your letter’s taken me from present time to future glory in a moment!

Macbeth: My dearest love, Duncan comes here tonight.

Lady Macbeth: When does he leave?

Macbeth: Tomorrow - that is his plan.

Lady Macbeth: Tomorrow? No. Duncan will never see tomorrow. Your face is like a book, my dearest lord, where men can read strange things. Your looks, your actions, all must welcome him. Our wicked purpose must be kept well hidden. You can trust me to carry out this business. Then all our days and nights to come will be strong with the power that goes with royalty.

Macbeth: We need to talk more.

Lady Macbeth: The way ahead is clear. I tell you we have nothing else to fear. Leave all the rest to me.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.