حرکت اول، سکانس دوم

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: مکبث / فصل 2

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

حرکت اول، سکانس دوم

توضیح مختصر

مکبث پیروز جنگ میشه و پادشاه اون رو خانِ کاودور میکنه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

حرکت اول، سکانس دوم

(مالکوم، بزرگترین پسر پادشاه با یک سرباز زخمی وارد میشه) دونکان: “این مرد بیچاره کی هست؟ زخم‌هاش خونریزی می‌کنن. مطمئناً میتونه به ما بگه نبرد چطور پیش میره.

مالکوم: این کاپیتانه که با شجاعتش من رو از مرگ حتمی نجات داد.

دونکان: خوش اومدی، دوست شجاع! هر چیزی که میدونی رو بهم بگو. وقتی مجبور شدی بیای، نبرد چطور پیش می‌رفت؟

کاپیتان: مدت طولانی هنوز در شک بود. نیروی شورشی قوی بود - افرادش خوب می‌جنگیدن. بعد مکبث شجاع - زیرا مطمئناً شجاعه، تا به رهبر شرور شورشی‌ها برسه جنگید. بعد با شمشیر خونی در دست با خائن روبه‌رو شد. و با یک ضربه تقریباً دو نیمش کرد. و سر خائن رو گذاشت روی دیوار قلعه، جایی که همه بتونن ببیننش و خوشحال باشن.

دونکان: آه، مکبث شجاع، چه مرد بزرگیه!

کاپیتان جنگ تموم نشده بود، پادشاه اسکاتلند. برخی شورشیان برگشتن و فرار کردن، ولی بقیه اومدن. بعد سربازان تازه نفس شروع به جنگ با ما کردن.

دونکان: و مکبث و بانکو از این موضوع نگران نبودن؟

کاپیتان: شیرها نگران خرگوش‌ها میشن؟ دو خان بزرگ ما خشمگینانه جنگیدن. با شمشیرهای قوی‌شون بارها بریدن و بریدن.

ولی کمکم کن آقا، زخم‌هام عمیقن و خونریزی می‌کنم.

دونکان: حالا استراحت کن، مرد شجاع، به اندازه‌ی کافی حرف زدی. ازش مراقبت کنید. نباید خون بیشتری از دست بده.

(کاپیتان رو بردن؛ خان راس وارد شد) خبرهای بیشتری اومد. چی میدونی، خان خوب؟

راس: از فایف اومدم، پادشاه بخشنده، جایی که پادشاه بزرگ نروژ با یاری شورشی، خان کاودور، با ما جنگید. ولی نترس، ارباب، رهبر ما مکبث بزرگ جنگ رو به عهده گرفت و پیروز شد. پیروزی از آن ما بود. پادشاه مغلوب نروژ تقاضای صلح داشت.

دونکان: شادی بزرگیه! ولی خان کاودور چطور ما رو فریب داد! اون خان شورشی باید به مرگ خائن‌ها برسه. خان کاودور حالا مکبث شجاع هست.

متن انگلیسی فصل

ACT ONE, SCENE TWO

Duncan: Who is that poor man? His wounds are bleeding. Surely he can tell us how the battle’s going.

Malcolm: This is the captain, who by his bravery, saved me from certain death.

Duncan: Welcome, brave friend! Tell me all you know. How was the battle going when you had to leave?

Captain: For a long time, it was still in doubt. The rebel force was strong - their men fought well. Then brave Macbeth - for brave he surely is, fought till he reached the rebels’ wicked leader. Then, bloody sword in hand, he faced the traitor. And with one blow, cut him almost in two. And put the traitor’s head upon our castle wall, where all can see it and be glad.

Duncan: Oh, brave Macbeth, what a great man he is!

Captain: The battle was not over, King of Scotland. Some rebels turned and ran, but others came. Fresh soldiers then began to fight against us.

Duncan: And were not Macbeth - and Banquo too, Alarmed by this?

Captain: Are lions alarmed by hares? Our two great thanes began to fight fiercely. With their strong swords they cut and cut again.

But help me sir, my wounds are deep, I bleed.

Duncan: Rest now, brave man, you have said enough. Look after him. He must not lose more blood.

Here is more news. What do you know, good thane?

Ross: I come from Fife, my gracious King, where the great King of Norway fought against us, assisted by the rebel Thane of Cawdor. But do not fear, my lord, our leader, great Macbeth took on the fight and won. The victory was ours. And the defeated King of Norway begged for peace.

Duncan: Great happiness! But how the Thane of Cawdor has deceived us! That rebel thane shall have a traitor’s death. The Thane of Cawdor is now brave Macbeth.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.