فصل 05 - 01

مجموعه: کارآگاه مارپل / کتاب: انگشت محرک / فصل 10

فصل 05 - 01

توضیح مختصر

جری با خانم دین-کالثروب حرف می‌زنه که از خیلی چیزها خبر داره.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل پنجم

رورند کالب دین-کالثروپ و زنش، مائود دین-کالثروب، هر دو شخصیت‌های غیرعادی بودن. دین کالثروب به خاطر کتاب‌هاش در اتاق مطالعه زندگی می‌کرد. خانم دین کالثروب کاملاً برعکس بود.

اون به شکل ترسناکی از همه چیزی که در اطرافش بود با خبر بود. یک صورت لاغر و دراز داشت و همیشه به یک شیوه خیلی صادقانه صحبت می‌کرد. به زودی فهمیدم که همه در روستا در خفا ازش می‌ترسن.

روز بعد از روزی که مگان برای ناهار اومده بود، خانم دین کالثروب من رو در خیابان‌ های نگه داشت. “اوه، آقای بورتون! حالا، به خاطر چی می‌خواستم شما رو ببینم؟ یک چیز کمی ناخوشایند- فکر کنم.”

گفتم: “به خاطرش متأسفم.”

“آهان. نامه‌های بی‌نام! خودشه. چرا شما نامه‌های بی‌نام رو به لیمستوک آوردید؟”

گفتم: “من نیاوردمشون. از قبل اینجا بودن.”

“ولی هیچ‌کس تا شما برسید، اونا رو دریافت نمی‌کرد!”

“بله، دریافت کرده بودن. چند نفری بودن که دریافت کرده بودن.”

گفت: “آه عزیزم. هیچ کدوم درست نیستن. ما اینجا اون شکلی نیستیم. و منو ناراحت میکنه، برای اینکه من باید دربارش می‌دونستم.”

پرسیدم: “از کجا می‌تونستید بدونید؟”

“برای اینکه من معمولاً می‌فهمم. و نامه‌های خیلی احمقانه‌ای هم هستن.”

“شما خودتون هم دریافت کردید؟”

چشم‌هاش بزرگ شدن. “اوه، بله، دو- نه، سه تا. فراموش کردم دقیقاً چی نوشته بودن. ولی یه چیزی درباره کالب و معلم مدرسه بود. خیلی احمقانه.” “اون مکث کرد. “و چیزهای خیلی زیادی هستن که تو نامه‌ها باید گفته بشه، ولی نشده. این چیزی هست که خیلی عجیبه. به نظر از هیچ واقعیتی خبر ندارن.”

“منظورتون دقیقاً چیه؟”

“خوب، البته. اینجا زنا و خیانت فراوانی وجود داره، و بیشتر- بنابراین چرا نویسنده از اون رازها استفاده نمیکنه؟ در نامه شما چی نوشته؟”

“اظهار کرده که خواهرم، خواهرم نیست.”

“هست؟”

“جوآنا به طور قطع خواهر من هست.”

اون سرش رو تکون داد. “دقیقاً، این بهتون نشون میده که منظورم چیه. انتظار داشتم چیزهای دیگه‌ای هم باشه …” اون متفکرانه بهم نگاه کرد، و من یهو متوجه شدم که چرا لیمستوک از خانم دین-کالثروب میترسه.

برای یک بار، وقتی صدای بلند ایمی گریفیث صدا زد، خوشحال شدم، “سلام، مائود، خوشحالم که دیدمت. می‌خوام تاریخ فروش هلال احمر رو تغییر بدم. باید برم بقالی، بعد با هم حرف می‌زنیم، اگه با برنامت جور باشه؟ صبح بخیر، بورتون.”

خانم دین-کالثروب گفت: “بله، خیلی خوب میشه.” ولی ایمی گریفیث رفته بود و اون سرش رو تکون داد. “بیچاره.”

من گیج شده بودم. به طور حتم نمی‌تونست دلش برای ایمی بسوزه.

ولی ادامه داد، “میدونی، آقای بورتون، من کمی میترسم …”

“به خاطر این نامه‌ها؟”

“بله، می‌دونید- حتماً معنیش اینه که …” اون مکث کرد، بعد خیلی آروم طوری که انگار داشت یک مسئله رو حل می‌کرد، گفت: “حتماً معنیش اینه که توسط یک فردی که نفرت کورکورانه داره انجام میشه … بله، نفرت کورکورانه. ولی حتی یک شخص کور هم ممکنه چاقو رو شانسی صاف بزنه توی قلب و بعد چه اتفاقی میوفته، آقای بورتون؟

بعد از اینکه یک روز دیگه سپری شد، جواب این سوال رو گرفتیم.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER FIVE

The Reverend Caleb Dane-Calthrop and his wife Maud Dane-Calthrop were both unusual personalities. Dane-Calthrop lived for his books and in his study. Mrs Dane-Calthrop was quite the opposite.

She was frighteningly aware of everything around her. She had a long thin face, and always spoke in a very sincere way. I soon learned that almost everyone in the village was slightly afraid of her.

The day after Megan had come to lunch, Mrs Dane-Calthrop stopped me in the High Street. ‘Oh, Mr Burton! Now what did I want to see you about? Something rather unpleasant, I think.’

‘I’m sorry about that,’ I said.

‘Ah. Anonymous letters! That’s it. Why have you brought anonymous letters to Lymstock?’

‘I didn’t bring them,’ I said. ‘They were here already.’

‘Nobody got any until you came, though!’

‘Yes they did. Several people got them.’

‘Oh dear,’ she said. ‘That’s all wrong. We’re not like that here. And it upsets me because I ought to know about it.’

‘How could you know’ I asked.

‘Because I usually do. And they are such silly letters, too.’

‘Have you had any yourself?’

Her eyes opened wider. ‘Oh yes, two - no, three. I forget exactly what they said. It was something about Caleb and the schoolteacher. Very silly.’ She paused. And there are so many things the letters might say, but don’t. That’s what is so strange. They don’t seem to know any of the real things.’

‘What do you mean exactly?’

‘Well, of course. There is plenty of adultery here, and more - so why doesn’t the writer use those secrets? What did they say in your letter?’

‘They suggested that my sister wasn’t my sister.’

‘And is she?’

‘Joanna is certainly my sister.’

She nodded. ‘That just shows you what I mean. I expect there are other things -‘ She looked at me thoughtfully, and I suddenly understood why Lymstock was afraid of Mrs Dane-Calthrop.

For once, I was delighted when Aimee Griffith’s loud voice called, ‘Hello, Maud, I’m glad I’ve seen you. I want to change the date for the Red Cross sale. I must just go into the grocer’s, then we’ll talk, if that suits you? Good morning, Mr Burton.’

‘Yes, that will do quite well,’ said Mrs Dane-Calthrop. But Aimee Griffith had already gone, and she shook her head. ‘Poor thing.’

I was confused. Surely she could not feel sorry for Aimee?

But she went on, ‘You know, Mr Burton, I’m rather afraid.’

About this letter business?’

‘Yes, you see it must mean -‘ She paused, then she said slowly as though she was solving a problem, ‘It must mean that it was caused by blind hatred– yes, blind hatred. But even a blind man might put a knife in the heart purely by chance - and what would happen then, Mr Burton?’

We were to know that before another day had passed.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.