سرفصل های مهم
فصل 09 - 03
توضیح مختصر
جری با آقای پای درباره قتل صحبت میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
آقای پای رو در کلیسا دیدم
که داشت با امیلی بارتون صحبت میکرد و با یک خرسندی واضح به طرف من برگشت. “بنابراین، یک قتل واقعی روزنامهی یکشنبهها، اینجا در لیمستوک! فقط یک خدمتکار کوچولو. ولی با این حال خبر هست.”
خانم بارتون گفت: “شوکهکننده است! دختر خوبی بود. اون از بهزیستی که بیشتر زندگیش رو اونجا گذرونده بود، پیش من اومده بود و پارتریچ ازش خیلی راضی بود. بعد رفت برای سیمنگتونها کار کنه.”
آقای پای گفت: “البته،
ولی متأسفانه لیمستوک مثل قبل نیست! نامههای بینشان، قتلها، بعد چی؟”
امیلی بارتون گفت: “امیدوارم فکر نمیکنن که این دو تا به هم مرتبطن.”
آقای پای گفت: “یک ایده جالب،
دختر چیزی میدونسته، به همین علت به قتل رسیده. بله، بله، البته! چقدر باهوشید که به ذهنتون رسید.”
“نمیتونم فکر کردن بهش رو تحمل کنم.” و امیلی بارتون برگشت و سریع قدم زد و رفت.
“درباره کل این ماجرا واقعاً چه فکری میکنید؟” از آقای پای پرسیدم:
جواب داد: “آدمهای بعیدی میتونن شما رو با انجام دادن همچنین کارهای عجیبی متعجب کنن. بنابراین به پلیس توصیه میکنم اثر انگشتها و دستخطها رو فراموش کنه و شخصیتها رو بررسی کنه.
به جاش توجه کنه مردم با دستاشون چیکار میکنن، و روشی که غذاشون رو میخورن و اگه گاهی اوقات بدون دلیل آشکاری میخندن.”
“دیوانه؟” گفتم:
آقای پای گفت: “کاملاً دیوانه اما هیچ وقت نمیشه فهمید!” و با خوشحالی از خیابون پایین رفت.
متن انگلیسی فصل
I met Mr Pye by the church. He was talking to Emily Barton and turned to me with obvious pleasure. ‘So, a real Sunday newspaper murder here in Lymstock! Only a little servant. But still it is news.’
Miss Barton said, ‘It is shocking. She was such a nice girl. She came to me from the children’s home where she had lived for most of her life and Partridge was very pleased with her. Then she went to work for the Symmingtons.’
‘Of course,’ said Mr Pye. ‘But Lymstock, I am afraid, is not what it was! Anonymous letters, murders, what next?’
Emily Barton said, ‘They don’t think that the two are connected, I hope.’
‘An interesting idea,’ said Mr Pye. ‘The girl knew something, therefore she was murdered. Yes, yes, of course. How clever of you to think of it.’
‘I can’t bear to think of it.’ And Emily Barton turned away, walking very fast.
‘What do you really think about all this business?’ I asked Mr Pye.
‘Such unlikely people can surprise you by doing such strange things,’ he replied. ‘So I would advise the police to forget fingerprints and handwriting and to study character.
Notice instead what people do with their hands, and the way they eat their food, and if they laugh sometimes for no obvious reason.’
‘Mad?’ I said.
‘Completely mad,’ said Mr Pye, ‘but you’d never know it!’ And he walked happily off down the street.