سرفصل های مهم
حرکت پنجم سکانس نهم
توضیح مختصر
مالکوم پادشاه اسکاتلند میشه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
حرکت پنجم سکانس نهم
(داخل قلعه- صدای طبل به گوش میرسه- مالکوم، سیوارد، خانهای راس و سربازان وارد میشن) مالکوم: بعضی از دوستان هنوز اینجا نیستن. امیدوارم سالم باشن. سیوارد: بعضی از مردها باید میمردن، ولی تعداد بیشتری باقی موندن. پیروزی ما بدون تلفات زیاد به دست اومد.
مالکوم: مکداف نیست و پسر شریفت.
راس: (به سیوارد) سرورم، پسرت جونش رو از دست داده. زندگیش کوتاه بود، ولی با این حال یک مرد بود. و نشان داد سرباز شایستهای بود. روی زمین ایستاد و شجاعانه مثل یک مرد جنگید. و مثل یک مَرد مُرد.
سیوارد: پس مطمئنی مُرده؟
راس: بله، مُرده. چنان پسر شایستهای بود که غمت میتونه تا ابد ادامه پیدا کنه. ولی نباید اینطور بشه.
سیوارد: از جلو زخمی شده بود؟
راس: بله آقا، از جلو.
سیوارد: پس شایستهی سربازی خدا بود و مرگ شایستهای داشت. من کمی براش عزاداری میکنم و این پایانه. زنگ عزاداری براش به صدا در میاد. کافیه.
مالکوم: من هم عزاداریم رو اضافه میکنم، چون لایقش هست.
سیوارد: من نمیتونم تا ابد عزاداری کنم. از اونجایی که خوب مرد، تنها نشانهی عزاداری من زنگ عزا خواهد بود. بنابراین خدا همراهش باشه! و این هم چیز بهتر!
(مکداف با سر مکبث روی یک نیزه وارد میشه) مکداف: (با مالکوم حرف میزنه) درود، مالکوم، پادشاه اسکاتلند، درود! این هم سر ظالم ملعون. حالا ما آزادیم. با این خانهای شایسته دوره شدی که همه تأیید میکنن حالا تو پادشاهشون هستی. بذار همراه من تکرار کنن: درود، پادشاه اسکاتلند!
همه: درود، پادشاه اسکاتلند!
مالکوم: دوستان با وفای من، به زودی پاداش میگیرد. خانها و اقوام من، من شما رو کنت نام مینهم. این بالاترین افتخاری هست که میتونم بدم. دوستانی که از قدرت ستمگر فرار کردن به اسکاتلند فراخونده میشن. اون مردانی که به این قصاب و ملکهی شرورش خدمت کردن به زودی پیدا و مجازات میشن. شنیدم خود ملکه با دست خودش مرده.
همه چیز رو به لطف بهشت روبراه میکنیم،
و در زمان مناسب اینجا رو مکان پربرکتی میکنیم.
بنابراین ممنون.
متن انگلیسی فصل
ACT FIVE SCENE NINE
Malcolm: Some friends are not here yet. I hope they’re safe.
Siward: Some men had to die, but many more remain. Our victory’s been won without great loss.
Malcolm: Macduff is missing, and your noble son.
Ross: Your son, my lord, has given up his life. That life was short, but yet he was a man. And showed himself to be a worthy soldier. He stood his ground, fought bravely as a man. And like a man, he died.
Siward: Then you are sure he’s dead?
Ross: Yes, he is dead. He was such a worthy son that your unhappiness could last forever. But it must not.
Siward: Was he wounded from the front?
Ross: Yes, sir, he was.
Siward: Then he was worthy to be God’s soldier And had a worthy death. I’ll mourn for him a little and there’s an end. The mourning bell sounds for him. That is enough.
Malcolm: I’ll add my mourning too, for he deserves it.
Siward: I cannot mourn forever. As he died well, my only sign of grief will be his mourning bell. So God be with him! But here is something better!
Macduff: Hail, Malcolm, King of Scotland, hail! Here is the cursed tyrant’s head. Now we are free. You are surrounded by these worthy thanes who all confirm that you are now their King. Let them repeat with me: Hail, King of Scotland!
All: Hail, King of Scotland!
Malcolm: My loyal friends, you will be rewarded very soon. My thanes and relatives, I name you earls. This is the highest honour I can give. Friends who have fled the tyrant’s power, will be called back home to Scotland. Those men who served this butcher and his evil Queen, Will soon be found and punished. The Queen herself, I hear, has died by her own hand.
We shall put all things right, by Heaven’s grace,
And in good time, make this a blessed place.
So thanks.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.