سرفصل های مهم
اجرای نمایش برای دوک
توضیح مختصر
گروهی از مردان میخوان نقشهاشون رو برای نمایش روز عروسی دوک در جنگل تمرین کنن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
بخش دوم
اجرای نمایش برای دوک
همه در آتن میدونستن که تزئوس قراره با هیپولیتا ازدواج کنه. آدمهای زیادی به این فکر میکردن که چطور میتونن این واقعه رو جشن بگیرن به شیوهای که دوک راضی و خوشحال بشه.
همه میخواستن با ترتیب دادن سرگرمیهای خاصی برای دوک و عروسش دوک رو مفتخر کنن.
نساجی به اسم باتوم در شهر بود. اون و دوستانش تصمیم گرفته بودن نمایشی برای دوک اجرا کنن. قبلاً هرگز در نمایش بازی نکرده بودن، ولی مطمئن بودن که انجامش آسون خواهد بود. جلسهای برگزار کردن تا تصمیم بگیرن چه نمایشی باید اجرا کنن و نقشهای هر کدوم چی باید باشه.
باتوم پرسید: “خب دوستان، چه نمایشی باید برای دوک اجرا کنیم؟”
جوابش رو نجاری به اسم
کوئینس داد.
“ما نمایش پیراموس و تیسبه رو انتخاب کردیم.”
“نقش من در این نمایش چی هست؟باتوم با هیجان پرسید:
نقش عاشق یا پادشاه بد رو بازی میکنم؟”
کوئینس بهش گفت: “نقش عاشق رو بازی میکنی. نقش فوقالعادهای هست، چون خودت رو برای عشق میکشی.”
باتوم به فکر نقشی که میخواست بازی کنه، هیجانزده بود.
“عالیه!
داد زد:
در این کار عالی خواهم بود، مطمئنم. کاری میکنم تماشاگران به خاطر رنجهای من گریه کنن میتونید از این بابت مطمئن باشید.”
لحظهای فکر کرد.
“ولی شاید اگه پادشاه میشدم، بهتر بود
متفکرانه گفت:
اگه نقش پادشاه شرور رو داشتم، میتونستم بترسونمشون!”
با هیجان دوید بالا و پایین و دستهاش رو به اطراف تکون میداد و قیافههای عجیب به خودش میگرفت. سعی میکرد قوی و قدرتمند به نظر برسه، ولی فقط میتونست خندهدار باشه. دوستانش از حماقتش خجالت کشیدن.
“این پادشاه بد بود- بد نیست، نه؟!”
با لبخندی به دوستانش نگاه کرد و انتظار داشت به خاطر تلاشش ازش تعریف و تمجید کنن. هیچ کس چیزی نگفت. باتوم سرخورده به نظر رسید. فکر میکرد بازیش فوقالعاده است.
به کوئینس پیشنهاد داد: “پس بیایید ادامه بدیم. حالا بهمون بگو بازیگران دیگه کی هستن.”
کوئینس بهشون گفت: “بازیگر بعدی فلوت هست.” رو کرد به فلوت. توضیح داد: “تو نقش تیسبه، زنی که پیراموس عاشقش هست رو بازی میکنی.”
فلوت شکایت کرد: “نمیخوام نقش یک زن رو بازی کنم. به علاوه،
من ریش دارم خندهدار میشه!”
کوئینس بهش اطمینان داد: “نگران اون نباش. اگه ماسک بزنی، هیچکس ریشت رو نمیبینه.”
فلوت گفت: “باشه پس. اگه میتونم به این شکل نقش رو بازی کنم،
برام مهم نیست.”
فکر ماسک زدن برای باتوم جذاب بود و نتونست جلوی خودش رو بگیره و نپره وسط حرفشون.
داد زد: “من میتونم نقش رو به زیبایی بازی کنم. میخوام تیسبه باشم. بذارید من نقش تیسبه رو بازی کنم!”
“نه،
کوئین گفت:
تو نقش پیراموس رو بازی میکنی.”
بعد کوئینس به بازیگران دیگه گفت چه نقشهایی بازی میکنن. بعد از این که نقش هر کسی رو بهشون گفت، بالاخره رو کرد به اسناگ.
بهش اطلاع داد: “تو هم نقش خوبی داری. تو شیر میشی.”
“شیر؟
اسناگ با نگرانی گفت:
این نقش سختیه،
کوئینس؟ باید حرفهای زیادی به خاطر بسپارم؟”
کوئینس بهش اطمینان داد: “نه، نگران نباش نقش شیر خیلی ساده است. فقط وارد میشی و غرش میکنی. خیلی آسونه.”
یک بار دیگه باتوم به فکر بازی کردن نقش شیر خوشحال شد. خیلی بهتر از نقش اون به نظر میرسید. یک بار دیگه حرفشون رو قطع کرد.
“بذارید من شیر باشم!
داد زد:
آه، لطفاً بزار من شیر باشم، کوئینس! میتونم خیلی خوب بازی کنم به قدری بلند میغرم که همهی تماشاگران میترسن.
حالا صبر کوئینس از دست باتوم سر اومده بود.
با عصبانیت گفت: “خوب میشد. اگه همهی خانمها رو بترسونیم، دوک خیلی عصبانی میشه. همه تو دردسر زیادی میافتیم!”
“راست میگی.
باتوم با اشتیاق اعتراف کرد:
ولی من نقش شیر رو با ملایمت زیاد بازی میکنم. اصلاً هیچ کس نمیترسه.”
چند بار باید بگم؟کوئینس با عصبانیت گفت: “
تو نقش پیراموس رو بازی میکنی. نقشی دوستداشتنی هست.”
لحظهای مکث کرد. “یک کار دیگه باید انجام بدیم. باید نقشهامون رو در مکانی ساکت و خلوت، به دور از شهر تمرین کنیم. باید فردا شب بریم جنگل. میتونیم اونجا بدون اینکه کسی مزاحممون بشه تمرین کنیم.”
متن انگلیسی فصل
PART TWO
Acting for the Duke
Everyone in Athens knew that Theseus was going to be married to Hippolyta. Many people were wondering how they could celebrate the event in a way that would please the Duke.
Everyone wanted to honour the Duke by organising a special entertainment for him and his bride.
There was a weaver in the city called Bottom. He and his friends had decided that they would perform a play for the Duke.
They had never performed in a play before, but they were certain it would be easy to do. They held a meeting to decide what play they should perform, and the parts that each of them should play.
‘Well, friends,’ asked Bottom, ‘what play shall we perform for the Duke?’
He was answered by the carpenter. Quince.
‘We have chosen the play Pyramus and Thisbe.’
‘What is my part in the play?” asked Bottom, excitedly. ‘Do I play a lover, or do I play a bad king?’
‘You play the part of a lover,’ Quince told him. ‘It’s a wonderful part because you kill yourself for love.’
Bottom was very excited at the idea of the part he was to play.
‘Excellent!’ he cried. ‘I’ll be very good at it, I’m sure. I’ll make the audience cry at my sufferings, you can he sure of that.’
He thought for a moment.
‘But perhaps I’d be better as a king.’ he said thoughtfully. ‘I could terrify them if I had the part of an evil king!’
He ran up and down excitedly, waving his arms about and pulling strange faces. He was trying to look strong and powerful, but he only looked ridiculous. His friends were embarrassed by his silliness.
That was a bad king - not bad, eh!’
He looked at his friends with a smile, expecting that they would compliment him on his efforts. No one said anything. Bottom looked disappointed. He thought his acting was wonderful.
‘Let’s continue, then,’ he suggested to Quince. ‘Now tell us who the other actors are.’
‘The next is Flute,’ Quince told them. He turned to Flute. ‘You play the part of Thisbe, the woman that Pyramus loves,’ he explained.
‘I don’t want to play the part of a woman,’ Flute complained. ‘Besides. I’m growing a beard - it’ll be ridiculous!’
‘Don’t worry about that,’ Quince reassured him. ‘If you wear a mask, no one will see your beard.’
‘All right, then,’ said Flute. ‘If I can play the part that way. I don’t mind.’
The idea of wearing a mask appealed to Bottom, and he could not resist interrupting.
‘I could play that part beautifully. I want to be Thisbe,’ he cried. ‘Let me have the part of Thisbe!’
‘No.’ said Quince. ‘You will play the part of Pyramus.’
Then Quince told the other actors which parts they would play. After telling everybody which part they would play, finally he turned to Snug.
‘Your part’s a good one, too,’ he informed him. ‘You will be the lion.’
‘The lion?’ Snug said anxiously. ‘Is it a difficult part to play. Quince? Do I have to remember many long speeches?’
‘No, don’t worry,’ Quince reassured him, ‘the lion’s part is very simple. You just enter and roar. It’s very easy.’
Once again Bottom was delighted at the idea of playing the lion. It seemed a much more wonderful part than his own. He interrupted the proceedings once again.
‘Let me be the lion!’ he cried. ‘Oh, do let me be the lion, Quince! I could do it so well, I would roar so loudly that it would frighten everybody in the audience.’
By now Quince was becoming quite impatient with Bottom.
‘A fine thing that would be,’ he said angrily. ‘The Duke would be very angry if we frightened all the ladies. We’d all get into a lot of trouble!’
‘You’re right.’ Bottom admitted eagerly. ‘But I’d play the part of the lion very gently. No one would be scared at all.’
‘How many times must I tell you?’ Quince said angrily. ‘You’re playing the part of Pyramus. It’s a lovely part.’
He paused for a moment. ‘There is one other thing we need to do. We must practise our play in a quiet place, away from the city.
Let’s go into the wood tomorrow night. We can practise there without being disturbed by anybody.’