سرفصل های مهم
قرار بازدید
توضیح مختصر
مارلین برای بازدید از خونه با مشاور املاک قرار میذاره.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دوم
قرار بازدید
مارلین با عجله رفت توی دفترش و دو تا تبلیغات رو گذاشت روی میزش.
ساعت نه و پنج دقیقه به بورچیل و بردلی زنگ زد. تلفن چندین بار زنگ خورد، بعد صدایی شنید. “سلام، مشاور املاک بورچیل و بردلی. این صدای ضبط شده هست.
متأسفم، در حال حاضر کسی اینجا نیست. دفتر از ساعت نه و نیم تا پنج و نیم بازه. اگه دوست دارید یک پیغام بذارید، ما باهاتون تماس میگیریم.”
مارلین تلفن رو قطع کرد. دستگاه پیغامگیر رو دوست نداشت. زنگ زدن به مشاور املاک دیگه آسونتر بود. دوباره به تبلیغ نگاه کرد. اینجا بود، نرمان و نیلور، ۵۱۳۲۱۶. شماره رو گرفت.
“صبحبخیر. نورمان و نیلور. خانم آدامز صحبت میکنه.”
مارلین گفت: “آه، صبحبخیر. آگهیتون رو نگاه میکردم. به پلاک ۳۵ خیابان بالمورال علاقهمند هستم. میخواستم بدونم میتونم ببینمش؟”
خانم آدامز گفت: “آه، بله؛ ساده است. مالکان پلاک ۳۵ خیابان بالمورال هر دو کل روز سر کار هستن. کلیدها رو دادن به ما. میتونم هر وقت بخواین شما رو ببرم خونه. امروز، اگه دوست داشته باشید!”
مارلین پرسید: “میتونید موقع ناهار نشونمون بدید؟ من و شوهرم هر دو کار میکنیم. ولی از ساعت ۱۲ و نیم تا ساعت ۱:۴۵ وقتمون آزاده.”
“اشکال نداره. بیرون خونه میبینمتون… ساعت یک. خوبه؟”
“خوبه، بله. پس میبینمتون.”
خانم آدامز گفت: “میدونید خیابان بالمورال کجاست؟”
“آه، بله. در منطقهی هایتریز دنبال خونه میگشتیم.”
“درسته. ساعت یک در فورد موندئو آبی بیرون خونه خواهم بود.”
مارلین گفت: “ممنونم. ما هم در یک ولسواگن سفید خواهیم بود. ساعت یک میبینیمتون.”
مارلین خیلی هیجانزده شد. در چند هفتهی اخیر خونههای زیادی دیده بودن، ولی واقعاً به این یکی علاقهمند بود. به ریک در سر کار زنگ زد و قرار ملاقات رو بهش گفت. موافقت کردن ۲۰ دقیقه به یک بیرون دفتر ریک هم دیگه رو ببینن.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER TWO
Appointment to view
Marilyn hurried into her office, and put the two adverts down on her desk.
She telephoned Burchill and Bradley at five past nine. The phone rang several times, then she heard a voice. ‘Hello, this is Burchill and Bradley Estate Agents. This is a recording.
I’m sorry, there isn’t anyone here at the moment. The office is open from nine thirty until five thirty. If you would like to leave a message, we’ll call you back.’
Marilyn put the phone down. She didn’t like telephone answering machines. It was easier to call the other estate agent. She looked at the advert again. There it was, Norman and Naylor, 513216. She called the number.
‘Good morning. Norman and Naylor. This is Mrs Adams speaking.’
‘Oh, good morning,’ said Marilyn. ‘I’ve been looking through your adverts. I’m interested in 35 Balmoral Avenue. I wonder if I could see it?’
‘Ah, yes,’ said Mrs Adams. ‘That’s easy. The owners of 35 Balmoral Avenue are both out at work all day. They’ve given us a set of keys. I can take you round the house at any time. Today, if you like.’
‘Could you show us at lunchtime’ asked Marilyn. ‘My husband and I both work too. But we’re free from twelve thirty until one forty-five.’
‘That’s all right. I’ll meet you outside the house at– one o’clock. Will that be all right?’
‘That’s OK, yes. We’ll see you then.’
‘Do you know where Balmoral Avenue is’ said Mrs Adams.
‘Oh, yes. We’ve been looking for a house on the High Trees Estate.’
‘Right. I’ll be outside the house in a blue Ford Mondeo at one o’clock, then.’
‘Thank you,’ said Marilyn. “We’ll be in a white Volkswagen. See you at one.’
Marilyn felt very excited. They had seen a lot of houses in the last few weeks, but she felt really interested in this one. She phoned Rick at work, and told him about the appointment. They agreed to meet outside Rick’s office at twenty to one.