سرفصل های مهم
مدیران سالن اپرا
توضیح مختصر
روح نامهای به مدیران جدید سالن اپرا مینویسه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دوم
مدیران سالن اپرا
سالن اپرا مشهور بود و مدیران سالن اپرا مردان خیلی مهمی بودن. هفته اول کار دو تا مدیر جدید، موسیو آرماند مونچارمین و موسیو فرمین ریچارد، بود. روز بعد در دفتر مدیران، دو تا مرد درباره جوزف بوکت حرف میزن.
موسیو آرماند با عصبانیت گفت: “یا حادثه بود یا بوکت خودش رو کشته.”
موسیو فرمین گفت: “حادثه بود؟ … خودش رو کشته؟ کدوم یکی از این قصهها رو میخوای، دوست من؟ یا داستان روح رو میخوای؟”
موسیو آرماند گفت: “درباره ارواح با من حرف نزن! ۱۵۰۰ نفر تو این سالن اپرا برای ما کار میکنن و همه درباره روح حرف میزنن. همشون دیوونن! نمیخوام چیزی از روح بشنوم، باشه؟”
موسیو فرمین به نامهای که روی میزش بود نگاه کرد. “این نامه رو چیکار کنیم، آرماند؟”
موسیو آرماند داد زد: “چی کار کنیم؟ البته که کاری نمیکنیم! چیکار میتونیم بکنیم؟”
دو تا مرد دوباره نامه رو خوندن. خیلی طولانی نبود.
به مدیران جدید
از اونجایی که تازه به سالن اپرا اومدید، براتون نامه مینویسم تا چند تا چیز مهم رو بهتون بگم. هیچ وقت برای اتاقک شماره ۵ بلیط نفروشید. اونجا اتاقکِ شبهای اپرای منه. مادام گیری، دربان، خبر داره. همچنین برای کارم در سالن اپرا نیاز به پول دارم. زیاد گرون نیست. با گرفتن ماهانه ۲۰۰۰۰ فرانک راضی میشم. همش همین. ولی لطفاً به خاطر داشته باشید، من میتونم دوست خوب ولی دشمن بدی باشم. او. جی
“برای اتاقک شماره ۵ بلیط نفروشید! ماهانه بیست هزار فرانک!” آرماند دوباره خیلی عصبانی شده بود. “اونجا بهترین اتاقک سالن اپرا هست و به پولش احتیاج داریم، فرمین. و او. جی کی هست، هان؟ اینو بهم بگو!”
موسیو فرمین گفت: “البته که روح اپراست. ولی حق با توئه، آرماند. هیچ کاری در رابطه با این نامه از دستمون بر نمیاد. این یه شوخیه، یه شوخی بد. یه نفر فکر میکنه ما احمقیم، چون تازه اومدیم اینجا. هیچ روحی در سالن اپرا وجود نداره!”
بعد دو تا مرد درباره اپرای اون شب حرف زدن. فاوست بود و معمولاً لاکارلوتا، مارگاریتا رو میخوند. لاکارلوتا اسپانیایی و بهترین خوانندهی پاریس بود. ولی لاکارلوتا امروز بیمار بود.
آرماند گفت: “امشب همهی اهالی پاریس به اپرا میان و بهترین خوانندهمون بیماره. ناگهانی! درست امروز صبح یک نامه برامون مینویسه- بیماره و نمیتونه امشب بخونه.”
موسیو فرمین سریع گفت: “دوباره عصبانی نشو، آرماند! کریسشن داع رو داریم. خوانندهی جوون اهل نروژ. میتونه امشب مارگاریتا رو بخونه. صدای خوبی داره.”
“ولی خیلی جوونه و هیچکس اونو نمیشناسه. هیچکس نمیخواد به خوانندهی جدید گوش بده.”
“صبر کن و ببین. شاید داع بتونه بهتر از لاکارلوتا بخونه. کی میدونه؟”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER TWO
he directors of the Opera House
The Opera House was famous, and the directors of the Opera House were very important men. It was the first week of work for the two new directors, Monsieur Armand Moncharmin and Monsieur Firmin Richard. In the directors’ office the next day, the two men talked about Joseph Buquet.
‘It was an accident,’ Monsieur Armand said angrily. ‘Or Buquet killed himself.’
‘An accident?… Killed himself?’ Monsieur Firmin said. ‘Which story do you want, my friend? Or do you want the story of the ghost?’
‘Don’t talk to me about ghosts!’ Monsieur Armand said. ‘We have 1,500 people working for us in this Opera House, and everybody is talking about the ghost. They’re all mad! I don’t want to hear about the ghost, OK?’
Monsieur Firmin looked at a letter on the table next to him. ‘And what are we going to do about this letter, Armand?’
‘Do?’ cried Monsieur Armand. ‘Why, do nothing, of course! What can we do?’
The two men read the letter again. It wasn’t very long.
To the new directors
Because you are new in the Opera House, I am writing to tell you some important things. Never sell tickets for Box 5; that is my box for every opera night. Madame Giry, the doorkeeper, knows all about it. Also, I need money for my work in the Opera House. I am not expensive, and I am happy to take only 20,0()0 francs a month. That is all. But please remember, I can be a good friend, but a bad enemy. O.G.
‘Don’t sell tickets for Box 5! 20,000 francs a month!’ Monsieur Armand was very angry again. ‘That’s the best box in the Opera House, and we need the money, Firmin! And who is this O.G., eh? Tell me that!’
‘Opera ghost, of course,’ Monsieur Firmin said. ‘But you’re right, Armand. We can do nothing about this letter. It’s a joke, a bad joke. Somebody thinks we are fools, because we are new here. There are no ghosts in the Opera House!’
The two men then talked about the opera for that night. It was Faust, and usually La Carlotta sang Margarita. La Carlotta was Spanish, and the best singer in Paris. But today, La Carlotta was ill.
‘Everybody in Paris is going to be at the opera tonight,’ said Monsieur Armand, ‘and our best singer is ill. Suddenly! She writes a letter to us just this morning - she is ill, she cannot sing tonight!’
‘Don’t get angry again, Armand,’ Monsieur Firmin said quickly. ‘We have Christine Daae, that young singer from Norway. She can sing Margarita tonight. She has a good voice.’
‘But she’s so young, and nobody knows her! Nobody wants to listen to a new singer.’
‘Wait and see. Perhaps Daae can sing better than La Carlotta. Who knows?’