سرفصل های مهم
جشن خداحافظی
توضیح مختصر
ریچارد آماده است تا با حیوانات زندگی کنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل اول
جشن خداحافظی
کسی گوش میده؟ اگه کسی صدامو میشنوه، سلام.
الان در یک جشن هستیم. امسال، سال به اشتراکگذاری چهار نفر از ما هست چهار نفر از ما که دوازده ساله شدیم. این جشن برای همهی اعضای خانواده و دوستانمون هست.
همش به دماغم دست میزنم. دستگاه ضبط صوت رو اینجا گذاشتن. تو دماغم حسش نمیکنم، ولی اینجاست. اگه صحبت کنم، همهی حرفهام و هر صدایی که نزدیک من باشه رو ضبط میکنه. دستگاه ضبط صوت تا یکسال کار خواهد کرد.
صداهای مهمونی رو میشنوید؟ آهنگ، صحبت، خنده، رقص. همه خوشحالن؟
جواب نه هست. هر کسی که دوازده ساله میشه، سال اشتراکگذاریش میشه و نصفشون برنمیگردن. میمیرن. این جشن خداحافظیه.
شاید فکر میکنید ترسیدم. خوب، نترسیدم. تنها شخصی هستم که اینجا در مهمونی هیچ دوست و خانوادهای نداره. خودم نخواستم کسی از دوستانم رو دعوت کنم. سر مادرم هم طبق معمول خیلی شلوغه. بخصوص، از پدرم خواستم نیاد - اگه میومد گریه میکرد. دلم نمیخواد مردم گریهاش رو ببینن.
دارم میرم بیرون. دلم نمیخواد با کسی حرف بزنم.
نمیتونم همهی دوچرخههایی که اینجا کنار دیوار قرار گرفتن رو بشمارم - نیمی از آدمهای دهکده به این جشن اومدن! من دوچرخهام رو نیاوردم، برای اینکه بعد از مهمونی نمیرم خونه.
ماشین رو به دوچرخه ترجیح میدادم، برای اینکه سرعت رو دوست دارم. تو فیلمهای قدیمی ماشین دیدم، ولی حالا دیگه توی دنیا هیچ ماشینی وجود نداره هیچ ماشینی، هیچ خیابونی، هیچ کارخانهای، هیچ شهر بزرگی وجود نداره فقط دهکدههای کوچیک مثل این دهکده وجود داره. میگن در روزگاران قدیم دنیا جای بد و کثیفی بود و حیوانات به خاطر اون همه ماشین و کارخانه میمردن. واقعاً حقیقت داشت؟ نمیدونم.
حالا دنیا خیلی خستهکننده است. ما به آرومی در دهکدهمون زندگی میکنیم گوشت نمیخوریم و همه چیز رو خودمون با دستهای خودمون درست میکنیم.
بیرون تنها نشستم. من همیشه تنها بودم و مشکلی هم باهاش ندارم. باهوش، چابک و قویم، و در این سال اشتراکگذاری نمیمیرم. همیشه در مدرسهی دهکده در همه چیز بهترین بودم. حالا هم بین حیوانات بهترین میشم. اینم از دکتر.
“سلام، ریچارد. تنهایی؟”
“چی میخوای دکتر؟”
“میخوام به دماغت نگاه کنم و مطمئن بشم که دستگاه ضبط صوت ایرادی نداره. بالا رو نگاه کن. پایین رو نگاه کن. خوبه. بعد از یک سال تمام کلمات دستگاه ضبط صوت رو مینویسیم و برات یک کتاب شگفتانگیز درست میکنیم. سال اشتراکگذاری ریچارد.”
“دکتر، من یه حیوون احمق مثل گاو یا گوسفند نمیخوام. یه چیز بزرگتر میخوام، قوی و سریع و چابک حیوانی که نترسه. یه حیوان باهوش مثل خودم.”
“حیوانی که مناسبت هست گیرت میاد. وقتی به اینجا دست میزنم، دماغت درد میکنه؟”
“نه.”
وقتی در این بطریها رو باز میکنم چه بویی به مشامت میرسه؟”
“بوی . برگ،
شیر،
خون.”
“خب، دماغت مشکلی نداره. ریچارد …
میدونی که زندگی با آدمها آسونه. زندگی با حیوانات سخت خواهد بود. نمیدونم آمادهای یا نه. به خاطر داشته باش مسئلهی مرگ و زندگیه.”
دکتر رفته. آسمون داره تاریک میشه. وقتی شب بشه، ما رو میبرن - چهار نفر ما رو - پیش چهار تا خانواده از حیوانات متفاوت. خوبه. من به این دهکده تعلق ندارم. فکر نمیکنم جام پیش آدمها باشه. نه آدمهای دنیای امروز.
در روزگاران قدیم، آدمها همه جای دنیا بودن. میلیونها نفر از اونها. آزاد بودن هر جا میخوان برن و هر کاری میخوان بکنن. حالا اطراف دهکدهی ما دیوار کشیده شده و ما نمیتونیم بریم بیرون فقط حیوانات آزادن. وای نه!
“ریچارد، فقط اجازه بده باهات دست بدم و خداحافظی کنم.”
“بابا، گفتی نمیای.”
“متأسفم، مادرت نتونست بیاد. باید با چند تا آدم خیلی مهم از اقصی نقاط دنیا دیدار میکرد تا درباره حیوانات در خطر با هم حرف بزنن. کار خیلی مهمیه. میخواست بیاد و باهات خداحافظی کنه، ولی … “
“سعی نکن توضیح بدی. اون همیشه همینطوریه. خیلیخب، دست بدیم و برو.”
بابا رفته. هوا تاریک شده. امشب ماه تو آسمون نیست. ستارهها خیلی روشنن.
به زودی، یک دکتر چیزی بهمون میده که ما رو به خواب عمیقی میبره. وقتی بیدار میشیم با خانوادهی حیوانات خواهیم بود. دکتر بوی مخصوصی بهم میده، در خانوادهی حیوانات بوی نوزاد میدم.
وحشتناک نیست؟ شاید خانوادهی حیوانات یه بچهی دیگه نمیخوان . ولی منو بو میکنن و دوستم خواهند داشت. عشق برای حیوانات فقط یک جور بوی مخصوصه؟ کاملاً اشتباهه. از دکترها خوشم نمیاد.
حالا همه گریه میکنن. میتونید صداشون رو بشنوید؟ دیگه هیچ صدای خنده و رقصی نمیاد. اینم از دکتر که داره میاد. چند دقیقه بعد خواب خواهم بود. خداحافظ، دهکده. وقتی دوباره میبینمت دیگه بچه نخواهم بود.
نمیتونم بیشتر از این صبر کنم!
متن انگلیسی فصل
CHAPTER ONE
A goodbye party
Is somebody listening to this? If there is, hello.
There’s a party going on. There are four of us doing our Year of Sharing this year - four of us who are twelve years old. The party is for all their family and friends.
I keep touching my nose. That’s where they put the recorder. I can’t feel it in my nose, but it’s there. It will record all my words when I speak, and any other sounds which are near me. The recorder will go on working for one year.
Can you hear the sounds of the party? Music, talking, laughing, dancing. Is everybody happy?
The answer is no. Everybody has their Year of Sharing when they’re twelve, and half of them don’t come back. They die. This is a goodbye party.
Perhaps you think I’m afraid. Well, I’m not. I’m the only person here who has no friends or family at the party. I didn’t ask any friends to come. My mother’s too busy (as usual). I specially asked my father not to come - he would cry. I don’t want people to see him crying.
I’m going outside. I don’t want to talk to anybody.
I can’t count all the bicycles by the wall here - half the village is at this party! I didn’t bring my bicycle because I’m not going home after the party.
I would really like a car, not a bicycle, because I love to go fast.
I’ve seen cars in old films, but there are no cars in the world now - no cars, no roads, no factories, no big towns, just little villages like this one. In the old days, they say, the world was a bad and dirty place and animals were dying because of all those cars and factories. Was that really true? I don’t know.
Now the world is very boring. We live quietly in our villages, we don’t eat meat, and we make everything ourselves with our hands.
I’m sitting outside alone. I’ve always been alone and that’s OK. I’m clever, fast and strong and I’m not going to die in this Year of Sharing. I’ve always been best at everything in the village school. Now I’m going to be best among the animals. Here’s the doctor.
‘Hello, Richard. Alone?’
‘What do you want, doctor?’
‘I want to look at your nose and make sure the recorder’s OK. Look up. Look down. Good. After one year we will write down every word from your recorder and make a wonderful book for you. Richard’s Year of Sharing.’
‘Doctor, I don’t want a stupid animal like a cow or a sheep. I want something big, strong and fast, an animal which is not afraid. A clever animal like me.’
‘You’ll get the animal which is best for you. Does your nose hurt when I touch it here?’
‘No.’
‘What can you smell when I open these bottles?’
‘I can smell. leaves. Milk. Blood.’
‘OK, your nose is fine. Richard. life is easy when you live with people, you know. You will find it harder with animals. I don’t know if you’re ready. Remember, it’s life or death.’
The doctor’s gone. The sky is beginning to get dark. When it’s full night, they’ll take us - the four of us - to four different animal families. Good. I don’t belong in this village. I don’t think I belong with people. Not people in today’s world.
In the old days people were everywhere in the world. Millions of them. They were free to go where they wanted and to do what they wanted. Now there are walls round our villages and we can’t go out, and only animals are free. Oh no!
‘Let me just shake hands and say goodbye, Richard.’
‘Dad, you said you wouldn’t come.’
‘I’m sorry your mother couldn’t come. She had to meet some very important people from all over the world to talk about animals in danger. It was very important business. She wanted to come and say goodbye to you but.’
‘Don’t try and explain. She’s always the same. OK, shake hands and go.’
Dad’s gone. It’s dark. There’s no moon tonight. The stars are very bright.
Soon a doctor will give us something to put us into a deep sleep. When we wake up, we will be with an animal family. The doctor will give me a special smell; I’ll smell like a baby in that animal family.
Isn’t that terrible? Perhaps the animal family don’t want another baby. but they will smell me and they’ll love me. Is love just a special smell, for animals? It’s all wrong. I don’t like doctors.
Everybody is crying now. Can you hear them? There’s no laughing or dancing any more. Here’s the doctor coming. In a few minutes I’ll be asleep. Goodbye, village. When I see you again, I won’t be a child any more.
I can’t wait!