در اوج

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: آدری هپبورن / فصل 5

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

در اوج

توضیح مختصر

آدری برنده‌ی جایزه‌ی اسکار میشه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل پنجم

در اوج

در سپتامبر ۱۹۵۳ عکسی از آدری در صفحه‌ی اول مجله‌ی تایم چاپ شد. مجله نوشته بود: “با آتشی در چشمان زیبایش میدرخشه”. دنیا عاشق آدری هپبورن شده بود ولی آدری فقط عاشق یک مرد بود. می‌خواست تمام مدت با مل فرر باشه. فرر تهیه‌کنندگی نمایشی (آنداین) رو برای آدری در خیابان برادوی به عهده گرفت و آدری همراه مل فرر تا ۶ ماه در این نمایش بازی کرد. مردم آنداین رو دوست داشتن و آدری به زیبایی نقش‌آفرینی می‌کرد.

آدری برنده اسکار بهترین بازیگر زن برای فیلم تعطیلات رم شد. سه روز بعد برنده‌ی جایزه تونی برای بهترین بازیگر زن در آنداین شد.

اینها دوران هیجان‌انگیزی برای آدری بودن، ولی خیلی خسته بود. باید به تعطیلات میرفت. بنابراین به سوئیس پرواز کرد.

عاشق سوئیس بود اونجا به دور از مردم و سر و صداهای شهرهای بزرگ احساس امنیت می‌کرد. میتونست کوهستان‌های سفید رو از پنجره‌اش ببینه. شاید بیش از ۲۰ سال قبل رو به خاطر می‌آورد- یک دختر کوچیک در بغل پدرش با چراغ‌هایی به سفیدی برف بالای سرش!

متن انگلیسی فصل

Chapter five

At the Top

In September 1953, there was a photo of Audrey on the front of Time magazine. “She shines with fire in her beautiful eyes,” the magazine wrote. The world was in love with Audrey Hepburn, but Audrey was only in love with one man. She wanted to be with Mel Ferrer all the time. He produced a play for her on Broadway, Ondine, and she acted in it with him for six months. People liked Ondine, and Audrey acted beautifully.

She won an Oscar for Best Actress in Roman Holiday. Three days later she won a Tony for Best Actress in Ondine.

These were exciting times for Audrey, but she was very tired. She had to have a vacation, so she flew to Switzerland.

She loved Switzerland. She felt safe there, away from the people and noise of the big cities. She could see white mountains from her windows. Maybe she remembered more than twenty years before-a little girl in her father’s arms with lights as white as snow above her head?

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.