سرفصل های مهم
فصل 01
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل اول
سیلم
سیلم شهری آمریکایی زیبایی در ماساچوست آمریکا است. نام سرخپوستی آن، نامکیگ، “ شهر صلح” است.
ولی به خاطر دار زدن های جادوگران در سال 1692” شهر جادوگر” هم نامیده می شود.
در سیلم هفت موزه تاریخی جادوگری وجود دارد. همه آنها دارای اطلاعات زیادی درباره جادوگرها و دار زدن های سال 1692 هستند.
کِلی و مگان کانر خواهر هستند. آنها اهل سانفرانسیسکو، کالیفرنیا، هستند.
چون آقای کانر در دانشگاه بوستون، فرانسوی تدریس می کند، خانواده کانر الان در سیلم زندگی می کند.
کِلی چهارده و مگان سیزده سال دارد. آنها به مدرسه راهنمایی سیلم می روند و از آن خوششان می آید.
کِلی موی قرمز و چشمان آبی دارد. او بلند قد است و در تیم مدرسه، بسکتبال بازی می کند.
مگان موهای بور و چشمان آبی دارد. او قهرمان شنا است. او عضو تیم شنای سیلم است.
امروز جمعه 28 اکتبر و هالووین دوشنبه 31 اکتبر است. کِلی و مگان خیلی هیجان زده هستند چون هالووین را دوست دارند. این اولین هالووین آنها در سیلم، “شهر جادوگر” است.
مگان می گوید “ تمام مدت به هالووین فکر می کنم.”
من هم همینطور!”کِلی می گوید”
مادرشان می گوید” باید یک کدو تنبل بخریم و یک فانوس کدو تنبلی درست کنیم. حالا صبحانه تان را تمام کنید. دیر است!مدرسه تا بیست دقیقه دیگر شروع می شود.”
دختر ها تخم مرغ هایشان را می خورند و شیرشان را می نوشند. بعد به طبقه بالا می روند تا مسواک بزنند.
ساعت هشت و ربع آنها حاضر هستند.
“خداحافظ، مامان! یادت نرود کدو تنبل بخری!”
” باشه!خداحافظ دختر ها!”
کِلی و مگان همیشه تا مدرسه قدم می زنند. آنها دوستانشان سوزان گارسیا، نیک لی و بیل گولدبرگ را ملاقات می کنند.
سوزان می گوید”من خیلی بابت هالووین هیجاان زده هستم.”
سوزان هیسپانو_ آمریکایی است. او سیزده سال دارد و موهای بلند سیاهی دارد. “این اولین بار است که می توانیم بدون پدر و مادرهایمان مهمانی بگیریم!”
نیک می گوید” باید جایی برای مهمانی پیدا کنیم.”او چهارده سال دارد و آشپز ماهری است. پدر و مادرش در سیلم یک رستوران چینی دارند.
بگذارید ببینم!بیل می گوید”
می توانم از مادربزرگم بپرسم.” بیل گولدبرگ پسر چهارده سال خوشتیپی است. درس مورد علاقه اش در مدرسه علوم است. او با مادربزرگش زندگی می کند.
سوزان، برای هالووین لباس ترسناک داری؟”
کِلی می پرسد”
” می خواهم سوپرایزتان کنم!سوزان می گوید نمی توانم به شما بگویم.”
به ارواح اعتقاد دارید؟”بیل می پرسد”
“بله.”همه آنها می گویند
“اوه، من ندارم!بیل می گوید
علم می تواند همه چیز را توضیح دهد.”
جدی؟نیک می پرسد”
چیزهای عجیب زیادی در شب هالووین اتفاق می افتد.
پدربزرگ و مادربزرگ های من اهل چین هستند. آنها هم به روح و ارواح خبیثه اعتقاد دارند.”
بیل می خندد.
“آن داستان پیرزن داخل قبرستان یادتان است . “
اوه، نیک لطفا دوباره برای ما تعریف نکن!”بیل می خندد”
نیک به شکل مرموزی بلخند می زند. ساعت 8:30 است و زنگ مدرسه دارد می خورد.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER ONE
Salem
Salem is a beautiful American town in Massachusetts, USA. Naumkeag, ‘‘City of Peace”, is its Indian name.
But it is also called the “Witch City” because of the witch hangings of 1692.
There are seven historical witch museums in Salem. They all have a lot of information on the witches and hangings of 1692.
Kelly and Megan Connor are two sisters. They come from San Francisco, California.
The Connor family now lives in Salem because Mr Connor teaches French at the University of Boston.
Kelly is fourteen and Megan is thirteen. They go to Salem Middle School and they like it. Kelly has red hair and blue eyes. She’s tall and plays basketball for the school team.
Megan has fair hair and blue eyes. She is a champion swimmer. She is a member of the Salem Swimming Team.
It’s Friday, October 28, and Halloween is on Monday, October 31. Kelly and Megan are very excited because they love Halloween.
This is their first Halloween in Salem, the “Witch City.”
“I think about Halloween all the time,” says I Megan.
“Me too!” says Kelly.
“We must buy a pumpkin and make a jack o’lantern,” says their mother. “Now finish your breakfast. It’s late! School starts in twenty minutes.”
The girls eat their eggs and drink their milk. Then they go upstairs to brush their teeth. They’re ready at quarter past eight.
“Goodbye, mom! Don’t forget to buy the pumpkin!”
“OK! Goodbye girls!”
Kelly and Megan always walk to school. They meet their friends Susan Garcia, Nick Lee and Bill Goldberg.
“I’m so excited about Halloween,” says Susan.
Susan is Hispano-American. She is 13 years old and has long black hair. “This is the first time we can have a party without our parents!”
“We must find a place to have the party,” says Nick. He is 14 years old and he’s a good cook. His parents have a Chinese restaurant in Salem.
“Let’s see!” says Bill. “I can ask my grandmother.” Bill Goldberg is a handsome boy of 14. His favorite school subject is science. He lives with his grandmother.
“Susan, do you have a scary costume for Halloween?” asks Kelly.
“It’s a surprise! I can’t tell you,” says Susan.
“Do you believe in ghosts?” Bill asks.
“Yes!” they all say.
“Oh, I don’t!” says Bill. “Science can explain everything.”
“Really?” says Nick. “A lot of strange things happen on Halloween night. My grandparents come from China. They believe in ghosts and evil spirits too.”
Bill laughs.
“Do you remember the story of the old woman in the cemetery.”
“Oh, Nick, please don’t tell us again!” says Bill.
Nick smiles mysteriously. It’s 8/30 a m and the school bell is ringing.