سرفصل های مهم
خانهی وحشت
توضیح مختصر
بچهها میتونن از دست ارواح توی خونه جون سالم به در ببرن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفتم
خانهی وحشت
پنج تا دوست ساعت ۸ عصر همدیگه رو میبینن. همه لباسهای ترسناک پوشیدن. بیل خونآشام شده. نیک اسکلت،
سوزان روحه. وقتی لباس کلی رو دیدن، خندیدن و گفتن: “عصربخیر، خانم ابیگیل کراس!”
رومیزی کاغذی رو میندازن روی میز قدیمی. بعد غذا و نوشیدنی رو میذارن روی میز. شمعها رو روشن میکنن، برای اینکه برق نیست.
نیک رادیوی دستیش رو روشن میکنه. مگان میره به اتاق خواب تاریک. در رو باز میکنه و داخل رو نگاه میکنه. لباس و چکمههای مشکی اینجا نیستن. ترسیده ولی چیزی به دوستهاش نمیگه.
کمی بعد دوستهاشون میرسن. همه لباس ترسناک پوشیدن و ماسک زدن.
میگن: “اینجا خونهی تسخیر شده است؟ خیلی ترسناکه.” هیچ کس جواب نمیده.
چند تا پسر و دختر میرقصن. بقیه میخورن، حرف میزنن، و میخندن. چند ساعتی میگذره. همه خوشحالن. میگن: “مهمونی خیلی خوبیه.”
بیل میگه: “وقت جستجوی گنجه. همه نقشههای متفاوتی دارید. بیاید شروع کنیم.”
همه از اتاق متفاوتی شروع میکنن. چند نفر از آشپزخونه شروع میکنن بقیه از اتاق خوابها.
کلی چراغقوهاش رو بر میداره و میره طبقه پایین به زیرزمین. داخل یه بشکهی بزرگ رو نگاه میکنه. خیلی تاریکه و کلی تنها در زیر زمینه. یکمرتبه بوی شیرین گل رز میاد. چراغ قوه رو روشن میکنه و وحشت میکنه. پیرزنی که توی موزه بود کنار بشکه ایستاده!
“تو ابیگیل کراس نیستی. من ابیگیل کراس هستم. امشب هالووینه و شما تو خونهی من هستید. در این شب ما ارواح دنبال جسمهای جوون میگردیم. وقتی یک جسم جوان پیدا کنیم، میتونیم دوباره زندگی کنیم. نیمه شب روح من وارد بدن تو میشه. تو میمیری تا من بتونم زندگی کنم!”
قلب کلی به تندی میتپه. پاهاش تکون نمیخورن. صدایی نداره. ابیگیل کراس با دست سردش کلی رو لمس میکنه. ماسک و کلاه گیس کلی رو برمیداره. “تختت توی این بشکه است. تو خستهای. باید بخوابی …
تا ابد.” کلی تبعیت میکنه. میره داخل بشکه میخوابه. ابیگیل ماسک و کلاه گیس کلی رو میزنه
و میره طبقه بالا به مهمونی.
نیک ساعت ۱۱:۳۰ میگه: “تقریباً نیمه شب شده. بیاید بشینیم و ماسکهامون رو در بیاریم. میخوایم شخص پشت ماسک رو ببینیم!”
نیک میپرسه: “آدم فضایی کیه؟” آدم فضایی ماسکش رو در میاره. “مگانه!” همه میخندن. “و روح کیه؟ سوزانه!”
“پیرزن کیه؟”بیل میپرسه:
پیرزن ماسکش رو در میاره. همه جیغ میکشن روح ابیگیل کراسه! صورتش سفیده و چشمهاش قرمزن. یک رَدِ قرمز دور گردنش داره. میخنده و دندونهاش سیاهن. همه وحشت کردن.
بیل بهش نگاه میکنه و میگه: “این لباس کلیه. کلی کجاست؟”
“من کلیم. نیمهشب روح من وارد بدنش میشه. یادتون باشه من یه جادوگرم.”
همه میخوان فرار کنن و برن. میرن سمت در، ولی نمیتونن در رو باز کنن. صورتهای وحشتناک ارواح دیگه بیرون پنجرههان. ارواح دارن داخل رو نگاه میکنن.
“این آدمها کین؟”بیل میپرسه:
“ها ها!
اونا جادوگران به دار آویخته شدهی سال ۱۶۹۲ هستن. به این رد قرمز روی گردنم نگاه کنید. این جای طنابه. بیست تا جادوگر برای بیست تا تن جوون. حالا تو خونهی من هستید. اینجا خونهی وحشته. کسی زنده از این خونه بیرون نمیره. نیمه شب ارواح ما وارد بدنهای شما میشن. میخوایم دوباره زندگی کنیم. میخوایم شرارت رو به سالم بیاریم.”
“کلی کجاست؟”بیل میپرسه:
“به پرترهی روی دیوار نگاه کن “ جادوگر میخنده.
همه به پرتره نگاه میکنن. صورت کلی رو میبینن! لبهاش سرخن و رد قرمز دور گردنشه.
“این مهمونی ماست، نه شما!”جادوگر داد میکشه:
متن انگلیسی فصل
CHAPTER SEVEN
The House of Horrors
The five friends meet at eight that evening. Everyone has a scary costume. Bill is a vampire. Nick is a skeleton. Susan is a ghost. When they see Kelly’s costume they laugh and say, “Good evening, Mrs Abigail Cross!”
They cover the old table with a paper tablecloth. Then they put the food and drinks on the table. They light the candles because there is no electricity.
Nick turns on his portable radio. Megan goes to the dark bedroom. She opens the door and looks inside. The black dress and black boots are not there. She is afraid, but she says nothing to her friends.
Soon their friends arrive. They all have scary costumes and masks.
“Is this a haunted house? It’s very spooky,” they say. No one answers.
Some boys and girls dance. Others eat, talk and laugh. Several hours pass. Everyone is happy. “It’s a great party,” they say.
“It’s time for the treasure hunt,” says Bill. “You all have different maps. Let’s start.”
Everyone starts in a different room. Some start in the kitchen, others start in the bedrooms.
Kelly takes her torch and goes downstairs to the basement. She looks inside a big barrel. It is very dark and Kelly is in the basement alone. Suddenly there is a sweet smell of roses. She turns on her torch and she is terrified. The old lady from the museum is standing by the barrel!
“You are not Abigail Cross. I am Abigail Cross. Tonight is Halloween and you are in my house. On this night we spirits look for young bodies. When we find a young body we can live again. At midnight my spirit enters your body. You must die so that I can live!”
Kelly’s heart is beating fast. Her legs can’t move. She has no voice. Abigail Cross touches Kelly with her cold hand. She takes off Kelly’s mask and wig. “Your bed is in the barrel. You are tired.
You must sleep. forever.” Kelly obeys. She goes to sleep inside the barrel. Abigail puts on Kelly’s mask and wig. She goes upstairs to the party.
At half past eleven Nick says, “It’s almost midnight. Let’s sit down and take off our masks. We want to see the person behind the mask!”
Nick asks, “Who is the alien?” The alien takes off her mask. “It’s Megan!” Everyone laughs. “And who is the ghost? It’s Susan!”
“Who is the old lady?” asks Bill. The old lady takes off her mask. Everyone screams. It’s Abigail Cross’ ghost! Her face is white and her eyes are red. She has a red mark around her neck. She laughs and her teeth are black. Everyone is terrified.
Bill looks at her and says, “That’s Kelly’s costume. Where is Kelly?”
“I am Kelly. At midnight my spirit enters her body. Remember, I am a witch.”
Everyone wants to run away. They go to the door but they cannot open it. There are the horrible faces of the other ghosts outside the windows. The ghosts are looking inside.
“Who are these people?” asks Bill.
“Ha, ha! They are the witches of the hangings of 1692. Look at the red mark on my neck. This is the mark of the rope.
Twenty witches for twenty young bodies. Now you are in my house. This is the house of horrors. No one leaves this house alive. At midnight our spirits enter your bodies. We want to live again. We want to bring evil to Salem,” says Abigail Cross.
“Where is Kelly?” asks Bill.
“Look at the portrait on the wall,” laughs the witch.
Everyone looks at the portrait. They see Kelly’s face! Her lips are red and there is a red mark around her neck.
“This is our party, not yours!” screams the witch.