سرفصل های مهم
چند نتیجهی جالب
توضیح مختصر
راشل میخواد صحت کفبینی رو از نظر آماری ثابت کنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل چهارم
چند نتیجهی جالب
چند روز بعد مارک وارد دفتر راشل شد. یک جعبه روی میزش گذاشت و نشست.
راشل پرسید: “توش چیه؟”
مارک گفت: “پرینتهای کامپیوتری.”
راشل گفت: “خوب، چی پیدا کردی؟”
مارک روی میز رو نگاه کرد. گفت: “در واقع چیزی پیدا نکردم. در بیشتر مناطقی که ازشون عکس دست داریم، خطهای زندگی بلند، متوسط و کوتاه هستن. چیز زیادی به دست نیومد. میدونی، عکس کافی نداریم. نیاز به هزاران یا شاید بیشتر عکس از منطقههای مختلف شهری داریم تا بتونیم یک آنالیز آماری واقعی داشته باشیم.”
راشل گفت: “ولی ما هزاران هزار عکس داشتیم!”
مارک گفت: “بله، ولی این عکسها از همه جای دنیا بودن.”
راشل گفت: “یک دقیقه صبر کن. تو گفتی در بیشتر مناطق خطهای زندگی طولانی، متوسط و کوتاه بودن، نگفتی در همهی مناطق.”
مارک گفت: “یک منطقه وجود داره ولی احمقانست …”
راشل گفت: “ادامه بده.”
گفت: “فقط یک شهر چاتفورد.”
راشل گفت: “چاتفورد؟”
“بله، یک شهر متوسط در جنوب غربیه. حدود ۱۳۰ هزار نفر اونجا زندگی میکنن. شهر رو خوب میشناسم. قبلاً اونجا زندگی کردم.”
راشل پرسید: “قبلاً اونجا زندگی کردی؟ نمیدونستم.”
“بله، در یک نیروگاه اپراتور کامپیوتر بودم. چهار پنج سال قبل از این بود که با مروین کار کنم. به هر حال، یک نیروگاه هستهای بزرگ اونجا هست، درست خارج چاتفورد. اونجا با کامپیوترها کار میکردم.”
راشل گفت: “چاتفورد چی؟”
“اول اینکه حدوداً دو هزار عکس از چاتفورد داریم.”
“دو هزار تا؟ برای یک شهر زیاد نیست؟”
“بله. و برای انجام آنالیز آماری کافیه. ببین، در این لیست تمام شهرهای هم اندازهی چاتفورد وجود داره. ۲۲ عکس از نورویچ، ۱۰۸ از آکسفورد، ۹۳ تا از برنموث، ۱۰۵ تا از ترکاوای، ۸۶ تا از برایتون، ۴۲ تا از اکستر … “
راشل پرسید: “چرا این همه عکس از چاتفورد داریم؟”
“بله، من هم میخواستم این رو بدونم. خیلی ساده است. برادر مروین اونجا صاحب یک روزنامه است، روزنامهی ستاره شب چاتفورد. تبلیغات رایگان زیادی برای مروین کرده و مقالههای زیادی درباره کفبینی کامپیوتر برای روزنامه نوشته. مروین اهل چاتفورده. من اونجا باهاش آشنا شدم. به دیدن برادرش اومده بود.”
“خوب چیز عجیب درباره عکسها چیه؟”
مارک گفت: “به نظر احمقانه میرسه ولی بیش از ۷۵ درصد خط زندگی کوتاه دارن.”
“این اتفاق در شهر دیگهای هم افتاده؟”
“نه. تمام عکسهای نورویچ خط زندگی طولانی دارن. بعد به آدرس پشت عکسها نگاه کردم. فقط ۲۲ تا عکس داشتیم، ولی ۲۰ تا از یک بیمارستان پیرها بود. همه از آدمهایی بودن که بیش از ۸۰ سال داشتن.”
“جالبه، منظورت اینه که همهی این آدمهای پیر خط زندگی طولانی داشتن؟ شاید چرند نیست.”
مارک گفت: “شاید.”
راشل گفت: “به هر حال، خطهای زندگی در چاتفورد چقدر کوتاه بودن؟”
“من به تمام گروههای سنی نگاه کردم. زیر ده، ده تا بیست، بیست تا سی، سی تا چهل … خطهای زندگی در تمام اونها کوتاهتر از حد متوسط بود. منظورم اینه که خیلی خیلی کوتاه نبودن.”
راشل پرسید: “کوتاهتر یا بلندتر از خط زندگی من بودن؟” کف دست چپش رو به مارک نشون داد.
مارک با دقت بهش نگاه کرد. و گفت: “امم. حدوداً همین اندازه بودن.”
راشل یک مرتبه احساس سرما کرد.
مارک گفت: “نگران نباش. از آمار سر در میاری؟ اگه یک پات رو در آب صفر درجه بزاری و پای دیگه رو در آب ۱۰۰ درجه، از نظر آماری راحتی.”
راشل گفت: “چی؟”
“خوب، دمای متوسط ۵۰ درجه میشه. این آماره.”
راشل بهش نگاه کرد. پرسید: “درباره این پرینتها با مروین حرف زدی؟”
مارک گفت: “نه، گفتی بهش نگم.”
“خوبه، من باهاش حرف میزنم. میتونی پرینتهای کامپیوتری رو بذاری اینجا، مارک؟”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER FOUR
Some interesting results
A few days later Mark walked into Rachel’s office. He put a box on her desk, and sat down.
‘What’s in there’ said Rachel.
‘Computer printouts,’ said Mark.
‘Well,’ said Rachel, ‘what have you found?’
Mark looked down at the desk. ‘Nothing really,’ he said. ‘In most areas we’ve got photographs of hands with long life lines, middle-sized life lines, and short life lines. We didn’t learn very much. You see, we haven’t got enough photographs. We’d need a thousand or more from each area of the country before we could do any real statistical analysis.’
‘But we’ve had thousands and thousands of photographs’ said Rachel.
‘Yes, but that’s from everywhere in the country,’ said Mark.
‘Wait a minute,’ said Rachel. You said in most areas there are long life lines, middle-sized life lines and short life lines, you didn’t say in all areas.’
‘There is one area but it’s silly ‘ said Mark.
‘Go on,’ said Rachel.
‘It’s only one town Chatford,’ he said.
‘Chatford’ said Rachel.
‘Yes, it’s a middle-sized town in the south-west. About 130,000 people live there. I know the town well. I used to live there, too.’
‘You used to live there’ asked Rachel. ‘I didn’t know.’
‘Yes, I used to be a computer operator at the power station. That was four or five years ago, before I worked for Mervyn. Anyway, there’s a big nuclear power station, just outside Chatford. I used to work there on computers.’
‘What about Chatford’ said Rachel.
‘First, we’ve got nearly two thousand photographs from Chatford .’
‘Two thousand? Isn’t that a lot from one town?’
Yes. And it’s enough to do a statistical analysis. Look at the list these are all towns about the same size as Chatford. There are twenty-two photographs from Norwich, one hundred and eight from Oxford, ninety-three from Bournemouth, one hundred and five from Torquay, eighty-six from Brighton, forty-two from Exeter .’
‘Why did we get so many from Chatford’ asked Rachel.
‘Yes, I wanted to know that, too. It’s very easy. Mervyn’s brother owns the newspaper there, the Chatford Evening Star. He gave Mervyn a lot of free advertisements, and he wrote a lot of stories about computer palmistry for the newspaper. Mervyn comes from Chatford. I met him there. He was visiting his brother.’
‘Well, what’s strange about the photographs?’
‘It sounds silly, but more than seventy-five per cent have got short life lines,’ said Mark.
‘Did that happen in any other town?’
‘Not really. All the photographs from Norwich had long life lines. Then I looked at the addresses on the back of the photographs. We only had twenty-two, but twenty were all from the same hospital for old people. They were all from people more than eighty years old.’
‘That’s interesting, you mean all of these old people had long life lines? Maybe it’s not nonsense.’
‘Maybe,’ said Mark.
‘Anyway,’ said Rachel, ‘how short were the life lines in Chatford?’
‘I looked at each age group: under ten, ten to twenty, twenty to thirty, thirty to forty . The life lines were shorter than average in all of them. I mean, they weren’t very, very short.’
‘Were they shorter or longer than mine’ asked Rachel. She showed Mark the palm of her left hand.
Mark looked at it carefully. ‘Er . they were about the same,’ he said.
Rachel felt cold suddenly.
‘Don’t worry,’ said Mark. ‘Do you understand statistics? If you put one foot in water at 0°C, and the other foot in water at 100° ر, then statistically you’re comfortable.’
‘What’ said Rachel.
‘Well, the average temperature will be 50° ر. That’s statistics.’
Rachel looked at him. ‘Have you spoken to Mervyn about the printouts’ she asked.
‘No, you told me not to tell him,’ said Mark.
‘Good, I’ll speak to him. Can you leave the computer printouts here, Mark?’