بیروت به آتن

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: گربه ی سیاه / فصل 9

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

بیروت به آتن

توضیح مختصر

کارآگاه به دنبال گربه‌ی مشکی به آتن میره.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل نهم

بیروت به آتن

فؤاد به فرودگاه زنگ زد. لیلا قهوه آورد و نشستن. صلاح‌الدین در مورد مرگ بارکمن بهش گفت. درباره‌ی گربه‌ی مشکی حرف زد.

لیلا پرسید: “ولی گربه‌ی مشکی چیه؟”

صلاح‌الدین درباره‌ی فرعون آنکوتن و در مورد مزار دره‌ی زار بهش گفت.

صلاح‌الدین گفت: “حالا می‌دونم پیرسون مزار رو پیدا کرده. گربه رو در مزار پیدا کرده و آورده به قاهره. پیرسون از گربه‌ی مشکی به بارکمن گفته. ولی بارکمن عضوی از باند بعلبک بوده. پیرسون این رو نمی‌دونست. بارکمن، پیرسون رو به قتل رسونده و گربه رو گرفته.”

لیلا پرسید: “و گربه حالا کجاست؟”

صلاح‌الدین جواب داد: “بارکمن نقشه‌ای داشت. اون نمی‌خواست گربه رو به بیروت ببره. گربه رو در اسکله‌ی اسکندریه به یه مرد دیگه داده. اسم مرد دیگه پترسونه. پترسون گربه‌ی مشکی رو با خودش به آتن برده.”

وقتی صلاح‌الدین صحبت می‌کرد در دفترش یادداشت‌هایی برمی‌داشت. این چیزهایی هست که نوشته:

پیرسون

گربه‌ی مشکی رو پیدا کرد

به قاهره برد

به بارکمن گفت

پیرسون توسط باراکمن به قتل رسید

بارکمن

گربه‌ی مشکی رو به اسکندریه برد

به پترسون داد

به بیروت اومد

در جاده‌ی بعلبک کشته شد

باند دست قرمز

خبر گربه‌ی مشکی رو شنید

سعی کرد جلوی بارکمن رو بگیره

در جاده‌ی بعلبک کشته شدن

ژوزف

در کافه‌ی بعلبک

رهبر باند بعلبک

پترسون

گربه‌ی مشکی دستشه

در کشتی‌ای هست که به آتن میره، اسم کشتی سوریه است

فؤاد از سمت تلفن برگشت.

گفت: “یه هواپیما هست که چهار ساعت زمان میبره. ساعت یک صبح بیروت رو ترک میکنه و ساعت پنج به آتن میرسه.”

صلاح‌الدین پرسید: “چقدر زمان میبره کشتی از اسکندریه به آتن برسه؟”

لیلا جواب داد: “تقریباً دو روز. من یک بار با کشتی به آتن به تعطیلات رفته بودم.”

صلاح‌الدین گفت: “سوریه عصر دوشنبه اسکندریه رو ترک کرده. امروز سه‌شنبه است. تا فردا به آتن نمیرسه. قبل از کشتی به آتن می‌رسم.”

فؤاد گفت: “باید زود حرکت کنیم. تا فرودگاه راه زیادیه.”

صلاح‌الدین از لیلا خداحافظی کرد و با فؤاد راهی شدن. درست بعد از نیمه شب به فرودگاه رسیدن. چهارشنبه شده بود. ولی صلاح‌الدین فقط چند ساعت با هواپیما تا آتن راه داشت. صلاح‌الدین از فؤاد تشکر کرد.

فؤاد گفت: “مراقب باش. شش نفر تا الان به خاطر این گربه‌ی مشکی مُردن. از آتن برامون تلگراف بفرست.”

صلاح‌الدین گفت: “فردا از آتن براتون تلگراف میفرستم.” بعد لبخند زد. “منظورم امروز هست. چهارشنبه شده. تو صبح برو پیش پلیس. درباره‌ی کافه‌ی ژوزف بهشون بگو.”

صلاح‌الدین از فؤاد خداحافظی کرد و رفت که به هواپیمای آتن برسه.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER NINE

Beirut to Athens

Fuad phoned the airport. Leila brought in some coffee and they sat down. Salahadin told her about Barkman’s death. He spoke about the Black Cat.

‘But what is the Black Cat’ asked Leila.

Salahadin told her about the pharaoh Ankuten and about the tomb in the Valley of Zar.

‘I know now that Pearson found the tomb,’ said Salahadin. ‘He found the cat in the tomb and brought it to Cairo. Pearson told Barkman about the cat. But Barkman was a member of the Ba’albek Gang. Pearson didn’t know that. Barkman murdered Pearson and took the cat.’

‘And where is the cat now’ asked Leila.

‘Barkman had a plan,’ replied Salahadin. ‘He was not taking the cat to Beirut. He gave the cat to another man on the docks at Alexandria. This other man is called Peterson. Peterson has taken the Black Cat with him to Athens.’

While Salahadin was talking, he was making some notes in his book. This is what he wrote:

-PEARSON

found Black Cat

took it to Cairo

told Borkman

Pearson murdered by Borkman

-BORKMAN

took Black cat to Alexandria

gave it to Peterson

came to Beirut

killed on road to Baalbek

-THE RED HANG GANG

heard about Black Cat

tried to stop Borkman

killed on road to Baalbek

-JUSEF

in cafe at Baalbek

? leader of Baalbek Gang

-PETERSON

has Black Cat

is on a boat going to Athens boat is called ‘The Syria’

Fuad came back from the telephone.

‘There’s a plane in four hours’ time,’ he said. ‘It leaves Beirut at one o’clock in the morning and arrives in Athens at five.’

‘How long does the boat take from Alexandria to Athens’ asked Salahadin.

‘Almost two days,’ replied Leila. ‘I once went by boat on a holiday to Athens.’

‘The Syria left Alexandria on Monday evening,’ said Salahadin. ‘It’s Tuesday today. It won’t arrive in Athens until tomorrow. I’ll be in Athens before the boat.’

‘We must leave soon,’ said Fuad. ‘It’s a long way to the airport.’

Salahadin said goodbye to Leila and drove off with Fuad. They arrived at the airport just after midnight. It was already Wednesday. But Salahadin was only a few hours away from Athens by air. Salahadin thanked Fuad.

‘Take care,’ said Fuad. ‘Six people have already died because of this Black Cat. Send us a telegram from Athens.’

‘I’ll send you a telegram from Athens tomorrow,’ said Salahadin. Then he smiled. ‘I mean today. It’s Wednesday already. You go to the police in the morning. Tell them about Jusef’s cafe.’

Salahadin said goodbye to Fuad and went to catch the plane for Athens.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.