سرفصل های مهم
نقشهی گنجینه
توضیح مختصر
بچهها نقشهی قدیمی دزدان دریایی رو برای پیدا کردن گنجینه بررسی میکنن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل سوم
نقشهی گنجینه
کلاس علوم مایک زمان خوبی در پارک ملی مویر وودز گذروند. خانم ویلیامسون معلم علوم چند تا از قدیمیترین و بلندترین درختان جهان رو نشونشون داد. اون معلم مورد علاقهی همه در دبیرستان گالیله بود، برای این که کلاسهاش همیشه جالب و سرگرمکننده بودن.
اون کانون علوم مدرسهی گالیله رو پایهگذاری کرده بود و مایک و کارلوس عضوش بودن. جلسات کانون هر چهارشنبه بعد از ظهر بعد از مدرسه بود.
وقتی مایک و کارلوس از مویر وودز برگشتن، رفتن خونهی کارلوس تا دربارهی سفر تابستونیشون حرف بزنن.
کارلوس گفت: “برای این سفر واقعاً هیجان دارم. با نقشهی قدیمی دزدان دریایی میتونیم دنبال گنجینه بگردیم.”
مایک گفت: “و اگه شانس بیاریم پیداش میکنیم.”
کارلوس گفت: “آسون نخواهد بود. دزدان دریایی آدمهای باهوشی بودن و نقشههاشون پیغامهای سرّی داره که فهمشون سخته. نقشه پیشته؟”
مایک گفت: “نه، تو قفسهی کتاب اتاقم قایمش کردم. فقط کیت میدونه کجاست.”
کارلوس پرسید: “پدر و مادرت ازش خبر دارن؟”
مایک گفت: “نه، هنوز نه. مامانم همیشه میگه مراقب باشید، خطرناکه!”
خندیدن و کارلوس گفت: “پدر و مادر من هم همینطوری هستن- هر چیزی که سرگرمکننده باشه خطرناکه.”
مایک گفت: “ولی ما احتیاط میکنیم.”
کارلوس گفت: “بیا دفعهی بعد تو خونهی شما همدیگه رو ببینیم و میتونیم به نقشه نگاه کنیم.”
مایک گفت: “فکر خوبیه. همش به اسپانیایی نوشته شده.”
کارلوس با خنده گفت: “برای من مشکلی نداره.”
جمعه آخرین روز مدرسه بود و همه درباره برنامههای تعطیلات هیجانیشون صحبت کردن. آقای سولیوان اون شب، به خانوادهاش در رابطه با سفر چیزهای بیشتری گفت و مایک و کیت با دقت گوش دادن.
“ما چهارشنبهی آینده از بندر مارینا سفر میکنیم و به شمال به خلیج بودگا میریم که پلیکان اونجا لنگر میندازه. احتمالاً پنج یا شش روز میمونیم. من باید در ساحل ملی پوینت ریز و جزایر فارالون کار کنم و مامان به من کمک میکنه. شما سه تا با این برنامه مشکلی ندارید؟ چیزی برای انجام دارید یا حوصلهتون سر میره؟”
کیت که به نقشهی گنجینه فکر میکرد، گفت: “حوصلهمون سر نمیره، بابا.”
مایک گفت: “نگران نباش، بابا، کیت، کارلوس و من میتونیم در ساحل بمونیم، تو دریا بازی کنیم یا بریم روی تپهها قدم بزنیم.”
خانم سولیوان گفت: “خیلیخب، میتونید در ساحل بمونید ولی نباید در دریا شنا کنید. به خاطر بیارید اونجا اقیانوس آرامه و کوسههای زیادی وجود داره و نزدیک ساحل شنا میکنن. خیلی خطرناکن.”
مایک خندید و گفت: “احتیاط میکنیم، مامان، و نمیریم شنا کنیم.”
آقای سولیوان گفت: “آزادید در طول روز هر کاری میخواید بکنید ولی هر شب موقع شام حدود ساعت ۶ در پلیکان همدیگه رو میبینیم. اگه مشکلی داشته باشید، به موبایل من یا مامان زنگ بزنید یا اساماس بدید.”
کیت و مایکل رفتن طبقه بالا و به کارلوس زنگ زدن.
مایک گفت: “سلام، کارلوس. میتونی همین الان بیای خونهی ما؟ میتونیم نقشه رو ببینیم و نقشههامون رو بریزیم.”
کارلوس با خوشحالی گفت: “ده دقیقه بعد اونجام.”
مایک نقشهی گنج قدیمی رو از قفسهی کتاب برداشت و گذاشت روی میزش. وقتی کارلوس رسید، سه نفری دور میز نشستن و با دقت بهش نگاه کردن.
کارلوس که بهش دست میزد، گفت: “هِی، خیلی هیجانآوره. یه نقشهی دزد دریایی قدیمی. ببینید، اینجا خلیج بودگاست، ولی ننوشته، فقط نوشته “بایا”. این جالبه برای اینکه به زبان اسپانیایی امروز، “خلیج” “باهیا” میشه، ولی شاید تلفظش در سالهای ۱۶۰۰ فرق میکرده. وقتی به این نقشه نگاه میکنیم، میبینیم که اون زمان یک شهر وجود داشته.”
مایک گفت: “احتمالاً شهر دزدان دریایی بوده. یه خلیج بزرگ اونجاست، یک مکان عالی برای دزدان دریایی که پنهان بشن. همچنین خیلی جالبه، برای اینکه تو کتاب تاریخ کالیفرنیای من نوشته خلیج بودگا تا سال ۱۷۷۵ کشف نشده بود. وقتی به این نقشه نگاه میکنیم، میبینیم آدمها خیلی زمان پیش در این منطقه زندگی میکردن.”
کیت گفت: “به گوشهی نقشه نگاه کنید. یه تاریخ نوشته، ۱۶۰۸.”
کارلوس گفت: “سالی هست که کشتی سونورا غرق شد. احتمالاً کاپیتان سالامانکا گنجینهاش رو اون سال قبل از اینکه کشتی در نوامبر غرق بشه، مخفی کرده.”
مایک پرسید: “دیگه توی نقشه چی نوشته؟ همم، شمال شهر یه کلمه نوشته؛ سمنتریو.”
کارلوس گفت: “به اسپانیایی به معنی قبرستونه. احتمالاً قبرستون شهر بوده.”
مایک گفت: “نزدیک قبرستان مکانی به اسم هاسیندا استرادا هست. و یه رودخونهی کوچیک نزدیکش به اسم ریو استرادا هست.”
کارلوس گفت: “معنی هاسیندا مزرعهی بزرگ یا مرتع پرورش احشام هست، و استرادا احتمالاً اسم خانوادهای بود که صاحب اونجا بوده.”
مایک گفت: “ببینید، اینجا یه طرحی از یه فانوس دریایی در ساحل کشیده.”
کیت گفت: “یه X مشکی هم در شرق شهر کشیده با کلمه آکوئا.”
کارلوس گفت: “آکوئا به زبان اسپانیایی به معنی آب هست. احتمالاً جاییه که دزدان دریایی آب آشامیدنیشون رو برمیداشتن- یه چاه آب.”
مایک گفت: “چند تا خط قرمز هست که به جنوب شهر میره، به جایی که الان ساحل دوران هست.”
کیت پرسید: “ولی گنجینه کجاست؟”
مایک گفت: “سؤال خوبیه. مکانهای روی نقشه احتمالاً سرنخهای مهمی هستن.”
کارلوس گفت: “تقریباً یک هفته وقت داریم که اونجاها رو کشف کنیم.”
کیت با هیجان گفت: “چرا از چاه آب شروع نکنیم؟ جای خوبی برای مخفی کردن گنجینه هست.”
مایک و کارلوس گفتن: “باشه.”
مایک گفت: “اولین مکانی خواهد بود که میریم.”
متن انگلیسی فصل
Chapter three
The Treasure Map
Mike’s science class had a great time at Muir Woods National Park. Miss Williamson, the science teacher, showed them some of the world’s oldest and tallest trees. She was everyone’s favorite teacher at Galileo High because her classes were always interesting and fun.
She started the Galileo Science Club and Mike and Carlos were both members. There were club meetings every Wednesday afternoon after school.
When Mike and Carlos came back from Muir Woods they went to Carlos’s house to talk about their summer trip.
“I’m really excited about this trip,” said Carlos. “With the old pirate map we can look for the treasure.”
“And if we’re lucky we’ll find it,” said Mike.
“It won’t be easy,” said Carlos. “Pirates were clever people and their maps had secret messages that are difficult to understand. Do you have the map with you?”
“No, I hid it on the bookshelf in my room,” said Mike. “Only Kate knows where it is.”
“Do your parents know about it” asked Carlos.
“No, not yet,” said Mike. “My Mom always says, ‘Be careful, it’s dangerous!”
They laughed and Carlos said, “My parents are the same - everything that’s fun is dangerous.”
“But we’ll be careful,” said Mike.
“Next time let’s meet at your house and we can look at the map,” said Carlos.
“Good idea,” said Mike. “It’s all written in Spanish.”
“No problem for me,” said Carlos, laughing.
Friday was the last day of school and everyone talked about their exciting vacation plans. That evening Mr Sullivan told his family more about the trip, and Mike and Kate listened carefully.
“We’ll sail next Wednesday from Marina Harbor and go north to Bodega Bay where we’ll moor The Pelican. We’ll probably stay five or six days. I have to work at Point Reyes National Seashore and the Farallon Islands, and Mom is going to help me. Now will you three be OK? Do you have something to do or will you get bored?”
“Oh, we won’t get bored, Dad,” said Kate, thinking about the treasure map.
“Don’t worry, Dad,” said Mike, “Kate, Carlos and I can stay on the beach, play in the sea or go for walks in the hills.”
“Alright,” said Mrs Sullivan, “you can stay on the beach but you mustn’t swim in the sea. Remember, this is the Pacific Ocean and there are a lot of sharks, and they swim close to the beach. They’re very dangerous.”
Mike laughed and said, “We’ll be careful, Mom, and we won’t go swimming.”
“You’re free to do what you want during the day,” said Mr Sullivan, “but we’ll meet for dinner on The Pelican every evening at about six. If you have any problems, just call or text Mom or me on our cell phones.”
Kate and Mike went upstairs and phoned Carlos.
“Hi Carlos,” said Mike. “Can you come to my house right now? We can look at the map and start making plans.”
“I’ll be there in ten minutes,” said Carlos happily.
Mike took the old treasure map from the bookshelf and put it on his desk. When Carlos arrived the three of them sat around the desk and looked at it carefully.
“Gee, this is exciting,” said Carlos, touching it. “An old pirate map. Look, that’s where Bodega Bay is, but it doesn’t say that, it just says Baia. That’s interesting because today in Spanish ‘bay’ is ‘bahia’, but maybe the spelling was different in the 1600s. Looking at this map we can see a town already existed there at that time.”
“It was probably a pirate’s town,” said Mike. “There’s a big harbor, the perfect place for pirates to hide. This is also very interesting because my book on the history of California says that Bodega Bay wasn’t discovered until 1775. Looking at this map people lived in the area long before.”
“Look on the corner of the map,” said Kate. “There’s a date, 1608.”
“That’s the year of the shipwreck of The Sonora,” said Carlos. “Captain Salamanca probably hid his treasure that year, before the shipwreck in November.”
“What else does it say on his map” asked Mike. “Hmm, north of the town there’s the word cementerio.”
“In Spanish that means ‘cemetery’,” said Carlos. “It was probably the town cemetery.”
“Near the cemetery there’s a place called Hacienda Estrada,” said Mike. “And there’s a small river near it called Rio Estrada.”
“Hacienda means a big farm or ranch, and Estrada was probably the name of the family who owned it,” said Carlos.
“Look, there’s a drawing of a lighthouse on the coast” said Mike.
“There’s a big black ‘X’ east of the town with the word Agua,” said Kate.
“Agua in Spanish means ‘water’,” said Carlos. “That was probably where the pirates got their drinking water - a water well.”
“There are some red lines that go south from the town to what is now Doran Beach,” said Mike.
“But where’s the treasure” asked Kate.
“Good question,” said Mike. “The places on the map are probably important clues.”
“We have almost a week to explore them,” said Carlos.
“Why don’t we start with the water well” said Kate, excitedly. “That’s a good place to hide a treasure.”
“OK,” said Mike and Carlos.
“That’ll be the first place we look,” said Mike.