اسامی اسرارآمیز

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: وحشت هالووین / فصل 6

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

اسامی اسرارآمیز

توضیح مختصر

بچه‌ها روی سنگ‌های کف زمین اسامی بیست تا جادوگر رو می‌بینن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ششم

اسامی اسرارآمیز

دخترها به زمین نگاه می‌کنن. سوزان میگه: “کف زمین خیلی کثیفه. از سنگ درست شده و تمیز کردنش سخته. بیاید با آب گرم و با شوینده بشوریمش.”

بنابراین سوزان و کلی کف سنگی رو میشورن. یک‌مرتبه سوزان دست از شستن برمیداره. به سنگ‌ها نگاه میکنه و میگه: “باورم نمیشه. روی این سنگ‌ها اسم هست!” دوست‌هاش میان و نگاه می‌کنن. “یکی از اسم‌ها جورج جانسونه. ربکا پاتنام و سارا مورلی.”

بیل میگه: “این خیلی عجیبه! اسامی دیگه رو نگاه کنید.” اسامی رو می‌خونه و بعد اونها رو میشماره. “بیست تا هستن. خیلی اسرارآمیزه. کی اینها رو نوشته؟ معنی اینها چیه؟”

سوزان میگه: “میتونی اسامی رو تکرار کنی؟ شاید بتونم توی کتابم پیداشون کنم.” بیل اسامی رو براش میخونه. سوزان تمام اسامی رو در کتابش پیدا میکنه. “چه ترسناک! اینها اسامی ۲۰ تا جادوگر به دار آویخته شده در سال ۱۶۹۲ هست. هفت تا مرد و سیزده تا زن. این صفحه رو ببینید. جادوگران سالم دارزده شده سال ۱۶۹۲

دهم ژوئن - یک دارزده

نوزدهم جولای- پنج دارزده

نوزدهم آگوست- پنج دارزده

نوزدهم سپتامبر- یک دارزده

بیست و دوم سپتامبر- هشت دارزده.”

کلی می‌پرسه: “چیکار می‌تونیم بکنیم؟”

بیل میگه: “هیچی. از اسامی روی سنگ‌ها میترسی؟”

مگان میگه: “ولی اینها اسامی آدم‌های معمولی نیستن. اسامی بیست تا جادوگره. جادوگرها قدرت‌های جادویی دارن.”

نیک با خنده میگه: “میتونیم اینها رو به دوستامون در مهمونی نشون بدیم. میتونیم اونها رو بترسونیم.”

بیل میگه: “فکر خیلی خوبیه. این مهمونی هالووین هیجان‌برانگیزه. بیایید تزیینات رو بچسبونیم روی دیوارها. خفاش، عنکبوت و کدو تنبل هست!”

نیک میپرسه: “کی می‌خواد غذا و نوشیدنی بیاره؟”

کلی میگه: “من و مگان می‌تونیم پای کدو تنبل و کوکی هالووین بیاریم.”

سوزان میگه: “من میتونم پای سیب، پاپ‌کورن و شیرینی بیارم.”

بیل میگه: “بذارید من هم نوشیدنی و شمع بیارم.”

نیک میگه: “پس من هم میتونم بشقاب، لیوان و رومیزی یکبار مصرف بیارم. همچنین میتونم چند تا صندلی هم بیارم.”

کلی میگه: “رادیویی دستیت رو فراموش نکنی، نیک.”

بیل میگه: “باشه. پس همه چیز برای مهمونی آماده است. باید ساعت ۸ اینجا باشیم و همه چیز رو آماده کنیم. مهمونی ساعت ۹ شروع میشه.”

دوشنبه سی و یکم اکتبره- هالووین! تو خونه‌ها، مغازه‌ها و کلاس‌های درس تزیینات هالووین چسبوندن وقتی مدرسه تعطیل میشه، کلی یه کلاه‌گیس و یه ماسک از یه خانم پیر میخره.

عصر کلی و مگان لباس‌هاشون رو می‌پوشن.

وقتی خانم کونور اونها رو میبینه، میگه: “چه لباس‌های خوبی! یه فضایی سبز و یه پیرزن.”

کلی میگه: “من یه پیرزن معمولی نیستم! من جادوگر سالم در سال ۱۶۹۲ هستم!”

آقای کونور میگه: “واو! مهمونی کجاست؟”

“در یک خونه‌ی متروکه نزدیک قبرستان قدیمیه.”

آقای کونور میگه: “هیجان‌برانگیزه! چه باحال!”

خانم کونور میگه: “خداحافظ دخترها. خوش بگذره!”

متن انگلیسی فصل

CHAPTER SIX

Mysterious Names

The girls look at the floor. “This floor is very dirty. It is made of stone and it’s difficult to clean. Let’s wash it with hot water and detergent,” says Susan.

So, Susan and Kelly wash the stone floor. Suddenly Susan stops washing. She looks at the stones and says, “I can’t believe this. There are names on these stones!” Her friends come and look. “One name is George Johnson. Then there’s Rebecca Putnam and Sarah Morely.”

“This is very strange,” says Bill. “Look at the other names.” He reads them and then he counts them. “There are 20. This is a mystery. Who wrote them? What do they mean?”

“Can you repeat the names? Perhaps I can find them in my book,” says Susan. Bill tells her the names. She finds all of them in her book. “How spooky! These are the names of the twenty witches of the hangings of 1692. There are seven men and thirteen women. Look at this page:

THE SALEM WITCH HANGINGS OF 1692

June 10 - one hanging

July 19 - five hangings

August 19 - five hangings

September 19 - one hanging

September 22 - eight hangings.”

“What can we do” asks Kelly.

“Nothing,” says Bill. “Are you afraid of names on stones?”

“But these are not the names of ordinary people. These are the names of twenty witches,” says Megan. “Witches have magic powers.”

“We can show our friends at the party. We can scare them,” says Nick laughing.

“That’s a great idea. This Halloween party is exciting” says Bill. “Let’s put the decorations on the walls. There are bats, spiders and pumpkins!”

“Who wants to bring the food and drinks” asks Nick.

“Megan and I can bring pumpkin pies and Halloween cookies,” says Kelly.

“I can bring apple pies, popcorn and sweets,” says Susan.

“Let me bring drinks and candles,” says Bill.

“Then I can bring paper plates, paper cups and a paper tablecloth. I can also bring some chairs,” says Nick.

“Don’t forget your portable radio, Nick,” says Kelly.

“OK. So, everything is ready for the party,” says Bill. “We must be here at 8 o’clock to prepare things. The party starts at 9 p.m.”

It’s Monday, 31 October - Halloween! There are Halloween decorations in the homes, in the shops and in the classrooms. When school finishes, Kelly buys a wig and a mask of an old lady.

That evening Kelly and Megan put on their costumes.

When Mrs Connor sees them she says, “What wonderful costumes. a green alien and an old lady!”

“I’m not an ordinary old lady. I’m a Salem witch and the year is 1692” says Kelly.

“Wow” says Mr Connor. “Where is the party?”

“It’s at the abandoned house near the old cemetery.”

“That’s exciting! Have fun” says Mr Connor.

“Goodbye girls! Have fun” says Mrs Connor.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.