لیزا کجاست؟

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: گم شدن در سیدنی / فصل 2

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

لیزا کجاست؟

توضیح مختصر

لیزا بعد از مهمونی به مهمانسرا برنگشته.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل دوم

لیزا کجاست؟

مهمانسرای جوانان دختران در مرکز شهر سیدنی بود، روبروی پارک هاید.

وقتی ایمی صبح روز بعد زودهنگام بیدار شد، خوشحال بود که اتاق خودشون رو دارن. در بعضی از مهمانسراها اتاق‌ها بزرگتر بودن و مجبور بودی با آدم‌های زیاد دیگه‌ای اتاقت رو شریک بشی. امروز حس این رو نداشت که مؤدب یا خوش رفتار باشه.

اتاق‌شون برای سه نفر خیلی کوچیک بود، ولی چشم‌انداز خوبی به پارک پایین داشت. لیزا دوست داشت وقتی تو دفتر خاطراتش می‌نویسه در پارک بشینه.

ولی امروز صبح وقتی ایمی به پارک نگاه کرد، فقط دوستشون جک رو اونجا دید. تنها نزدیک فواره نشسته بود و کتاب میخوند. روز آفتابی زیبایی بود. طوفان شب گذشته درست مثل یه کابوس بد تموم شده بود.

ایمی که شونه‌ی کلیر رو لمس می‌کرد، گفت: “کلیر، بیدار شو!”

کلیر که ملافه رو می‌کشید روی سرش، گفت: “پنج دقیقه دیگه.”

“نه، باید همین الان بیدار بشی. لیزا هنوز نیومده. دیشب برنگشته.”

کلیر فوراً ملافه‌ها رو از روش کنار زد و بلند شد و نشست. گفت: “بیا لباس بپوشیم و بریم طبقه پایین و صبحانه بخوریم. شاید لیزا زود بیدار شده و زودتر از ما رفته اونجا.”

پنج دقیقه بعد وقتی میرفتن طبقه پایین، جک رو دیدن.

جک هم اومده بود مسافرت. همون روزی که دخترها رسیده بودن سیدنی، اومده بود و وقتی داشتن وارد مهمانسرا میشدن همدیگه رو دیده بودن.

چهار تایی خیلی زود دوست شده بودن و معمولاً شب‌ها رو با هم سپری می‌کردن و تا دیر وقت تو باغچه‌ی مهمانسرا حرف می‌زدن و پیتزا و آبجو رو با هم تقسیم می‌کردن. حالا انگار جک عجله داشت.

“سلام، جک. لیزا رو امروز صبح دیدی؟” کلیر پرسید.

“نه، ندیدم. تو اتاق غذاخوری نیست. چرا؟”

ایمی گفت: “آه، احتمالاً چیزی نیست. اگه دیدیش بهش بگو ما دنبالش می‌گردیم.”

“من امروز میرم، پس احتمالاً نمی‌بینمش. ولی اگه شما دیدینش، . ببخشید من کمی عجله دارم باید برم وسایلم رو جمع کنم.”

قبل از اینکه بتونن خداحافظی کنن، جک از کنارشون دوید و وارد اتاقش شد.

جک حق داشت. هیچ کس در اتاق غذاخوری نبود.

“ساعت ۷:۱۵. هنوز زوده. اگه اونجا کنار پنجره بشینیم وقتی برمیگرده می‌بینیمش. میخوای چیزی بخوری؟” کلیر پرسید.

“نه، گرسنه‌ام نیست. ایمی گفت: فکر می‌کنم فقط آب پرتقال بخورم.”

ایمی و کلیر در سکوت منتظر موندن. هر بار که در باز میشد هر دو نگاه میکردن و امیدوار بودن لیزا باشه.

ساعت ۸ اتاق غذاخوری شروع به شلوغ شدن کرد لیوان‌های آب پرتقال‌شون هنوز پر بود.

“بیا. من نمیتونم دیگه همینطور اینجا بشینم. کلیر گفت: بیا برگردیم بالا اتاق خودمون و سعی کنیم به موبایلش زنگ بزنیم.”

وقتی برگشتن به اتاقشون، ایمی شماره ۳۸۷ ۴۵۲ ۹۱۱۳ رو گرفت. و تو اتاق بالا و پایین می‌رفت و منتظر بود شماره شروع به زنگ زدن بکنه.

با لبخند مضطربانه به کلیر گفت: “خیلی‌خب، داره زنگ میزنه.” کلیر یک‌مرتبه گفت: “هیس!”

“چیه؟” ایمی گفت. دید کلیر رفت پیش میز کنار تخت و کشو رو باز کرد. وقتی کشو رو باز کرد، صدای موبایل لیزا اتاق رو پر کرد.

ایمی با عجله و نومیدانه به طرف تلفن رفت.

“ایمی، ببین! کیف لیزا هم اینجاست.”

ایمی گفت: “پس موبایل لیزا هم پیشش نیست، و پولی هم همراهش نداره! آه، کلیر، کجا میتونه باشه؟ اصلاً اینطوری رفتار نمیکنه. چیکار میخوایم بکنیم؟”

متن انگلیسی فصل

CHAPTER TWO

Where’s Lisa?

‘The girls’ youth hostel was in the centre of Sydney, opposite Hyde Park.

When Amy woke up early the next morning, she was happy they had their own room. In some hostels the rooms were bigger, you had to share with a lot of other people. Today she didn’t feel like being polite or nice to anyone.

Their room was very small for three people, but there was a nice view of the park below. Lisa liked sitting in the park when she wanted to write in her diary.

But this morning, when Amy looked out towards the park she could only see their friend, Jack. He was sitting alone, near the fountain, reading a book. It was a beautiful sunny day now. The storm of the night before was over, just like a bad dream.

‘Claire, wake up,’ said Amy, touching Claire on the shoulder.

‘Another five minutes,’ said Claire, pulling the sheet over her head.

‘No, you’ve got to wake up now. Lisa’s still not here. She didn’t come back last night.’

Claire immediately threw the sheets off her and sat up. ‘Let’s get dressed and we’ll go downstairs and have some breakfast,’ said Claire. ‘Perhaps Lisa got up early and is already there.’

Five minutes later, while they were going downstairs they met Jack.

Jack was travelling as well. He arrived in Sydney on the same day as the girls and they met as they were checking into the hostel.

The four of them soon became friends and they often spent evenings together, talking until late, sharing pizza and beer in the hostel’s garden. Now it seemed like he was in a hurry.

‘Hello, Jack. Have you seen Lisa this morning?’ asked Claire.

‘No I haven’t. She’s not in the dining hall. Why?’

‘Oh, it’s probably nothing. If you see her, tell her that we’re looking for her,’ said Amy.

‘I’m leaving today, so I probably won’t. But if I see her. Sorry, I’m in a hurry and I must go and pack my things.’

Before they could say goodbye, he ran by them and into his room.

Jack was right. There was nobody in the dining hall.

‘It’s 7:15. It’s still early. If we sit over there by the window, we’ll see her when she comes back. Do you want something to eat?’ asked Claire.

‘No, I’m not hungry. I think I’ll just have some orange juice,’ said Amy.

In silence, Amy and Claire waited. Every time the door opened they both looked up, hoping that it was Lisa.

At eight o’clock, the dining hall was starting to get busy and their glasses of orange juice were still full.

‘Come on. I can’t just sit here anymore. Let’s go back upstairs to the room and try to call her on her mobile,’ said Claire.

Back in the room, Amy dialled 387 452 9113. She walked up and down the room, waiting for the number to start ringing.

‘OK, it’s ringing’ she said to Claire with a nervous smile. ‘Sssshhh’ said Claire, suddenly.

‘What is it?’ said Amy. She watched Claire go over to the bedside table and open the drawer. As she opened it, the ring tone of Lisa’s phone filled the room.

Amy hung up the phone, disappointed.

‘Amy, look! Lisa’s purse is in here, too.’

‘So, Lisa hasn’t got her mobile or any money with her’ said Amy. ‘Oh Claire, where could she be? This isn’t like her at all. What are we going to do?’

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.