سرفصل های مهم
در گِل
توضیح مختصر
مامان خالخالی از دست بیل فرار میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دهم
در گِل
وای نه! طناب دور گردن مامانه. ولی اون خیلی قویه. نمیفته. شروع به چرخوندن گردنش به سمت چپ و راست میکنه.
بیل طناب رو گرفته، ولی دیگه نمیتونه بایسته. میفته توی گِل. مادر شروع به برگردوندن بدنش میکنه.
بیل داد میزنه: “کمکم کن، جک، نمیتونم شنا کنم!”
من داد میزنم: “ناراحت نباش! هیچ کس نمیتونه توی گِل شنا کنه. طبیعیه” ولی بیل ناراحته. توی گِل نشسته. کثیف شده.
داد میزنه: “خیلی کثیفم!”
تکرار میکنم: “ناراحت نباش! نمیتونی توی گل تمیز باشی! باید هم کثیف بشی! طبیعیه.”
همون لحظه مامان خالخالی چرخوندن گردنش رو متوقف میکنه. شروع به راه رفتن به طرف بیل میکنه.
داد میزنم: “بیل، مادر داره میاد طرفت. فکر نمیکنم بخواد باهات دوست بشه. طناب رو بنداز و بیا بیرون!”
بیل به مامان خالخالی نگاه میکنه. ترسیده. طناب رو میندازه و میخواد بدوه، ولی نمیتونه. حالا من هم برای بیل میترسم. داد میزنم: “برو زیر گِل!” بیل این کار رو میکنه. حالا مادر نمیتونه بیل رو ببینه. از گِل بیرون میاد. خالخالی میدوه پیش مامانش.
میرن پیش یک درخت اقاقیا. مادر گردن درازش رو میبره توی درخت. سرش رو به چپ و راست میچرخونه. درخت اقاقیا خارهای زیادی داره، ولی خارها به زرافهها آسیب نمیزنن.
حالا حلقه دور خارهای زیاده. بزرگ میشه و بعد بزرگتر. کمی بعد، مامان خالخالی سرش رو از حلقه بیرونی میاره. آزاد شده!
داد میزنم: “هورا!” همین لحظه سر بیل رو بالای گِل میبینم. داره بهم نگاه میکنه. تکرار میکنم: “هورا، هورا! تو اینجایی! حالت خوبه!”
بیل میگه: “حالم خوب نیست. دیگه شلوارکم تنم نیست. اونجاست” و پایین به گِل نگاه میکنه.
خالخالی داد میزنه: “آه، مامان، تو آزادی!” خیلی خوشحاله.
“بله، آزادم. بیا از اینجا بریم. دوباره همون حیوون عجیبه.” شروع به دویدن میکنن.
خالخالی میپرسه: “کروکودیله؟”
مامان میگه: “ممکنه باشه، برای اینکه رفت زیر گِل. ولی کروکودیلها زبون دراز و باریک ندارن. و حیوونها رو با زبونشون نمیگیرن.”
خالخالی داد میزنه: “فهمیدم فهمیدم! این کروکودیل خیلی پیره. و دندون نداره. به همین خاطر هم حیوونها رو با زبونش میگیره.”
“فکر میکنم حق با توئه، پسر باهوش من،” مامان لبخند میزنه.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER TEN
In the Mud
Oh no! The loop is around the mother’s neck. But she is very strong. She doesn’t fall. She starts turning her neck left and right.
Bill is holding the rope, but he can’t stand anymore. He falls into the mud. The mother starts turning her body.
‘Help me, Jack, I can’t swim’ cries Bill.
‘Don’t be sad’ I cry. ‘Nobody can swim in the mud! It’s normal’ But Bill is sad. He is sitting in the mud. He is dirty.
‘I’m very dirty’ he cries.
‘Don’t be sad’ I repeat. ‘You can’t be clean in the mud! You must be dirty! It’s normal.’
At that moment Spotty’s mum stops turning her neck. She starts walking to Bill.
‘Bill’ I cry: ‘the mother is going to you! I don’t think she wants to make friends with you. Drop the rope and get out!’
Bill looks at Spotty’s mum. He is afraid. He drops the rope and wants to run, but he can’t. Now I am afraid for Bill. ‘Go under the mud’ I cry. Bill does so. Now the mother can’t see him. She walks out of the mud. Spotty runs to her.
They go to an acacia. The mother puts her long neck in the tree. She turns her head left and right. The acacia has got a lot of thorns, but they never hurt giraffes.
Now the loop is around many thorns. It gets big, and then very big. Soon Spotty’s mum takes her head out of it. She is free!
‘Hooray’ I cry. At that moment I can see Bill’s head above the mud. He is looking at me. ‘Hooray, Hooray’ I repeat. ‘You are here! You are OK!’
‘I’m not OK,’ says Bill. ‘I haven’t got my shorts anymore. They are there,’ and he looks down at the mud.
‘Oh, mummy, you are free’ cries Spotty. He is very happy.
‘Yes, I am. Let’s run away from here. It’s that strange animal again.’ They start running.
‘Is it a crocodile’ asks Spotty.
‘It can be because it goes under the mud,’ says Mother. ‘But crocodiles haven’t got long thin tongues. And they don’t catch animals with their tongues.’
‘I know, I know’ cries Spotty. ‘This is a very old crocodile. It has got no teeth. That’s why it catches animals with its tongue.’
‘I think you are right, my clever boy,’ smiles Mother.