کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

کلک

توضیح مختصر

جک به بیل کلک میزنه و جلوی گرفتن زرافه رو میگیره.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل پنجم

کلک

خال‌خالی داره با مامانش راه میره. یک یا دو هفته سنش هست، برای اینکه با زرافه‌های دیگه راه نمیرن. برای راه رفتن با اونها خیلی کوچیکه.

به بیل نگاه می‌کنم. وای نه! داره به خال‌خالی من نگاه میکنه و لبخند میزنه. اون هم ازش خوشش اومده. حالا شروع به راه رفتن به طرف مامان و بچه‌اش می‌کنه.

امیدوارم زرافه‌ها حیوان‌های باهوشی باشن. این موجود راه رونده‌ی کوچیک (بیل) شبیه درخت نیست. درخت‌ها بلند هستن و بوی خوبی میدن.

ولی بیل خیلی هم احمق نیست. می‌ایسته و چند تا شاخه‌ی کوچیک با برگ‌های سبز آبدار می‌شکنه. آه، شاخه‌های زیادی توی دستش گرفته. حالا اون هم برای زرافه‌ها بوی خوبی میده.

به راه رفتن ادامه میده و من هم پشت سرش میرم. فکر می‌کنم و فکر می‌کنم که چطور میتونم جلوش رو بگیرم. یک مرتبه فکری به ذهنم میرسه. می‌دونید، من در در آوردن صدای حیوانات خیلی خوب هستم. دستم رو روی دهنم میذارم و صدای غرش وحشتناک شیر در میارم!

بیل میپره بالا و شاخه‌ها رو از دستش میندازه روی ماسه‌ها و سریع برمیگرده. من هم وانمود می‌کنم ترسیدم.

داد میزنه: “یه شیر اینجاست!”

داره‌ میلرزه. رنگ صورتش سفید شده.

به یک درخت بلند نگاه می‌کنه. میگه: “جک، باید از اون درخت بالا بریم.” اون درخت شاخه‌های کوتاه نداره، بنابراین نمی‌دونم چطور میتونیم ازش بالا بریم. ولی بیل میتونه! در عرض یک ثانیه بالای درخته. واو! خیلی قویه!

حالا بیل توی درخت نشسته و اطراف رو نگاه می‌کنه. داد میزنه: “جک، بیا اینجا!”

ولی من نمیخوام از درخت بالا برم. خیلی گرمه. می‌پرسم: “شیری وجود داره؟”

داد میزنه: “نمیتونم ببینم!” ولی بیل به قدری ترسید که پایین نمیاد.

بهش نگاه می‌کنم. شبیه یه شاخه‌ی ضخیم با پنج تا برگ سبز هست. جالبه که چه مدت می‌تونه توی درخت بشینه.

من پایین روی چمن‌ها میشینم. هوا خیلی گرمه ولی من زیر درخت هستم. اینجا عالیه. حالا میتونم استراحت کنم.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER FIVE

A Trick

Spotty is walking with his mum. He is one or two weeks because they are not walking with other giraffes. He is too young for that.

I look at Bill. Oh no! He is looking at my Spotty and smiling. He likes him, too. Now he starts walking to the mum and her baby.

I hope giraffes are clever animals. This small walking thing (Bill) doesn’t look like a tree. Trees are tall and smell nice.

But Bill isn’t so silly. He stops and breaks off some small twigs with juicy green leaves. Oh, he is holding a lot of twigs. Now he smells nice for giraffes.

He walks on, and I walk behind him. I think and think how I can stop him. Suddenly I have an idea. You know, I am very good at making animal sounds. I put my hands to my mouth and make a terrible lion ‘ROAR!’

Bill jumps up, drops his twig sand turns round fast. I look afraid, too.

‘There’s a lion here,’ he cries.

He is shaking. His face is white.

He looks at a tall tree. ‘Jack, we must climb a tree,’ he says. That tree hasn’t got low branches, So I can’t understand how we can climb it. But Bill can! He is on top of the tree in a second. Wow! He is very strong!

Now Bill is sitting in the tree and looking around. ‘Jack, come here,’ he cries.

But I don’t want to climb a tree. It is too hot. ‘Are there any lions,’ I ask.

‘I can’t see any,’ he cries. But Bill is too afraid to climb down.

I’m looking at him. He looks like a thick branch with five green leaves. It is interesting how long he can sit in a tree.

I sit down on the grass. It is very hot, but I am under a tree. It is great here. Now I can have a rest.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.