سرفصل های مهم
ایدهی بزرگ جک
توضیح مختصر
جک برنامهی کریسمس رو به تمام مردم شهر میگه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل پنجم
ایدهی بزرگ جک
“امسال در شهر هالووین کریسمس خواهیم داشت. باید سخت کار کنی، ولی شگفتانگیز میشه.”
جک تمام شب رو با مواد شیمیایی سخت کار کرد، ولی جوابی برای سؤالاتش پیدا نکرد. کریسمس چی بود؟ چه معنایی داشت؟
کنار پنجرهی بازش ایستاد و سخت فکر کرد.
فکر کرد: “این چیزها چطور کار میکنن؟ چرا مردم شهر کریسمس وقتی این تزئینات رو میبینن، میخوان آواز بخونن؟ چرا مردم هیجانزده میشن وقتی هدیهها رو باز میکنن؟”
ساعتها اونجا ایستاد.
وقتی تقریباً صبح شده بود، جک جواب رو پیدا کرد.
فکر کرد: “فهمیدم! ساده است! چرا قبلاً به ذهنم نرسیده بود؟” هیجانزده بالا و پایین پرید.
“شهر هالووین میتونه کریسمس داشته باشه. چرا که نه؟ میتونیم تزیینات درست کنیم و اونها رو روی درختها بذاریم. میتونیم هدیهها رو زیر درخت بذاریم. میتونیم برای هر دختر و پسر کوچولو هدیه درست کنیم. و امسال من بابانوئل میشم.”
با خوشحالی فریاد کشید: “کریسمس مال ما میشه!”
وقت دیداری دوباره بود. نمیتونست منتظر بمونه بنابراین دوید خونهی شهردار. شهردار خوابیده بود.
جک با هیجان بهش گفت: “بیدار شو! امشب باید با همه حرف بزنیم.”
شهردار گفت: “خیلیخب، جک. ولی الان خیلی زوده. حالا برو.”
بعدها، شهردار همه رو به مرکز شهر صدا زد.
جک گفت: “میبینم که همه اینجا هستن. ممنونم. من نقشهی جدیدی دارم.”
همه با دقت گوش دادن.
“امسال در شهر هالووین کریسمس خواهیم داشت. شما باید سخت کار کنید، ولی شگفتانگیز میشه.”
یک خونآشام پرسید: “واقعاً ترسناک میشه؟”
جک جواب داد: “نه، ترسناک نمیشه – شاد میشه.”
شهردار فکر کرد: “این نقشه عجیبیه، ولی جلوش رو نمیگیرم. وقتی کریسمس رو در شهر هالووین با شادی جشن بگیرن، از من هم راضی خواهند بود.”
جک گفت: “میخوام جادوگران کیک کریسمس درست کنن. میتونید این کار رو بکنید، جادوگرها؟”
گفتن: “بله، جک، ما همیشه چیزهای شگفتانگیز میپزیم. میتونیم کیکها رو بدون هیچ مشکلی بپزیم!”
خندیدن و شروع به بحث در مورد ایدههای کیک کردن.
جک گفت: “میخوام خونآشامها تزئینات سبز و قرمز درست کنن. باشه، خونآشامها؟”
یک خونآشام جوون پرسید: “میتونیم از خون برای درست کردن تزئینات قرمز استفاده کنیم؟”
جک گفت: “نه، در تزئینات از خون استفاده نکنید، لطفاً!”
بعد دکتر رسید.
جک گفت: “دکتر! اومدی! ممنونم. میتونی لطفاً چهار تا گوزن شمالی برای سورتمهی بابانوئل درست کنی؟”
جک عکس گوزنها رو نشون دکتر داد.
پرسید: “میتونی این کارو بکنی؟”
دکتر گفت: “البته، جک. همین الان شروع میکنم.”
دکتر رفت و سه تا پسر جوون رسیدن.
شهردار گفت: “جک. مراقب باش! اینا پسرهای اوگی بوگی هستن!”
متن انگلیسی فصل
Chapter five
Jack’s Great Idea
“Were going to have Christmas in Halloweentown this year. You will have to work hard, but it will be wonderful.”
Jack worked hard all night with the chemicals, but he didn’t find any answers to his questions. What was Christmas? What did it mean?
He stood at his open window and thought hard.
“How do these things work,” he thought. “Why do people in Christmastown want to sing when they see these decorations? Why are people excited when they open these presents?”
He stood there for hours.
When it was almost morning, Jack found the answer.
“I know! It’s easy! Why didn’t I think of this before,” he shouted. He jumped up and down excitedly.
“Halloweentown can have Christmas! Why not? We can make decorations and put them on a tree! We can put presents under the tree! We can make presents for every little boy and girl. And this year I’ll be Santa Claus.”
He shouted happily, “Christmas will be ours!”
It was time for another meeting. He couldn’t wait, so he ran to the Mayor’s house. The Mayor was asleep.
“Wake up! We have to talk to everybody tonight,” Jack told him excitedly.
“OK, Jack. But it’s very early. Go away now,” the Mayor said.
Later, the Mayor called everybody to the town’s center.
Jack said, “Everybody’s here, I see. Thank you. I have a new plan.”
Everybody listened carefully.
“We’re going to have Christmas in Halloweentown this year. You will have to work hard, but it will be wonderful!”
“Will it be really scary,” asked a vampire.
“No, not scary– but happy,” answered Jack.
The Mayor thought, “This is a strange plan, but I’m not going to stop him. When they are happily celebrating Christmas in Halloweentown, they’ll be happy with me, too.”
Jack said, “I want the witches to make Christmas cakes. Can you do that, witches?”
“Yes, Jack, we always cook wonderful things. We can make cakes without any problem,” they said.
They laughed and started discussing ideas for the cakes.
Jack said, “I want the vampires to make red and green decorations. OK, vampires?”
“Can we use blood for the red decorations,” asked one young vampire.
“No, no blood in the decorations, please,” said Jack.
Then the Doctor arrived.
“Doctor! You’re here! Thank you,” said Jack. “Can you please make four reindeer for Santa Claus’s sleigh?”
Jack showed the Doctor a picture of reindeer.
“Can you do it,” he asked.
“Of course, Jack. I’ll start now,” said the Doctor.
The Doctor left and three young boys arrived.
“Jack, Jack,” said the Mayor. “Be careful! It’s Oogie Boogie’s boys!”