باغچه

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: خانواده رابینسون / فصل 11

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

باغچه

توضیح مختصر

خانواده روی باغچه کار می‌کنه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل یازدهم

باغچه

صبح خیلی زود بیدار شدیم. می‌خواستیم قبل از اینکه هوا گرم بشه کار روی باغچه‌مون رو شروع کنیم. من و فریتز، و ارنست ابزارهامون رو برداشتیم. جک یه چنگک داشت، ولی خودش به اندازه کافی بزرگ نبود.

همه شروع به کار کردیم. بعد از مدتی که کاملاً خسته شدیم، گفتم: “بریم ببینیم حیوان‌ها دیشب چی رو زمین گذاشتن. برای خاک باغچه خیلی مفیده.”

رفتیم ببینیم.

جک داد زد: “خوک! خوک نیست!”

راست می‌گفت - خوک اطراف خونه‌ی درختی نبود.

گفتم: “کاری از دستمون بر نمیاد. شاید اون ماده خوک دوباره برگرده.”

جک گفت: “گفتی ماده؟”

“بله، البته. فکر می‌کنم می‌خواد مادر بشه. شاید رفته توی جنگل تا بچه‌هاش رو اونجا به دنیا بیاره. بعد امیدوارم برگرده.”

برگشتیم و دوباره روی باغچه کار کردیم. وقت غذای عصر همه خیلی خسته بودیم. ماهی و سیب‌زمینی شیرین داشتیم.

گفتم: “باید فردا دوباره روی باغچه کار کنیم و تمام تخم‌هایی که از کشتی آوردیم رو بکاریم. بعد بامبوها رو اطراف باغچمون میذاریم و برای حیوون‌ها آلونک درست میکنیم.”

جک گفت: “اگه خوک‌های کوچولوی زیادی به دنیا بیاره، باید یه آلونک بزرگ برای خوک درست کنیم.”

به پسرها گفتم: “حالا برید بخوابید. فردا آماده‌ی کار سخت باشید. اول بامبوها رو میاریم.”

جک پرسید: “چطور میخوایم اون همه بامبو رو بیاریم اینجا؟ نمی‌تونیم از سورتمه استفاده کنیم. الاغ میتونه سورتمه رو بکشه؟”

گفتم: “نه. اون جایی که قبلاً بامبوها رو پیدا کردیم نمیریم. به مکانی متفاوت میریم. بعد میتونیم به آسونی بیارمشون اینجا.”

جک گفت: “آه، روش آسون‌تری هم وجود داره؟”

گفتم: “بله، از رودخونه بالا میریم. بامبوها رو می‌بُریم و میندازیم‌شون تو رودخونه. رودخونه اونها رو میاره پایین به طرف خونه‌ی درختی ما.”

جک گفت: “آه! بله، بهترین راه‌حله.”

متن انگلیسی فصل

CHAPTER ELEVEN

The Garden

We got up very early in the morning. We wanted to start work on our garden before the weather got hot. Fritz, Ernest and I took our tools. Jack had a fork, but he wasn’t really old enough.

We all started to work. After a time, when we were quite tired, I said, ‘Let’s see what the animals left on the ground last night. That’ll be very good for the earth in the garden.’

We went to look.

‘The pig! The pig’s gone,’ Jack cried.

It was true - the pig was nowhere near the Tree House.

‘We can’t do anything about that,’ I said. ‘Perhaps she’ll come back again.’

‘You said “she”,’ said Jack.

‘Yes, of course. I think she’s going to be a mother. Perhaps she’s gone away to the forest to have her babies there. Then she’ll come back, I hope.’

We went back and worked again in the garden. We were all very tired when it was time for the evening meal. We had fish and sweet potatoes.

‘Now,’ I said, ‘we must work in the garden again tomorrow, and plant all the seeds from the ship. Then we’ll put bamboo around our garden and make huts for the animals.’

‘We must make a big hut for the pig,’ said Jack, ‘if she has a lot of little pigs.’

‘Now, go to bed,’ I said to the boys. ‘Be ready to work hard tomorrow. First, we’ll get the bamboo.’

‘How will we carry a lot of bamboo across the ground,’ asked Jack. ‘We can’t use the sledge. Can the donkey pull it?’

‘No,’ I said. ‘We won’t go to the place where we found bamboo before. We’ll go to a different place. Then we’ll be able to bring it here more easily.’

‘Oh,’ said Jack, ‘is there an easier way?’

‘Yes,’ I said, ‘we’ll go up the river. We’ll cut the pieces of bamboo and pull them to the river. Then the river can carry them down to our Tree House.’

‘Ah,’ said Jack. ‘Yes, that’ll be the best way.’

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.