سرفصل های مهم
نامه
توضیح مختصر
نانسی میفهمه جورج کجاست.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفتم
نامه
بعد از رفتن جورج، از زندگیم با تام متنفر شدم.
شنبه رفتیم خرید. لباس و سیدی و دیویدی خریدیم. یک وقتهایی از خرید خوشم میومد. حالا وقتی به وسایل مغازهها نگاه میکردم، حالم بد میشد.
تمام مدت به جورج فکر میکردم. کجا بود؟ حالش خوب بود؟ چرا بهم زنگ نزده بود؟
ده روز بعد از رفتن جورج از مرکز، رسیدم سر کار و نامهای منتظرم بود.
به گوشهای از اتاق غذاخوری رفتم و بازش کردم.
نانسی عزیز
امیدوارم این نامه به دستت برسه. قبلاً میخواستم بنویسم، ولی نمیدونستم چی بگم.
میتونم شش ماه اینجا بمونم. شاید بیشتر.
در شرق لندن هستم. پناهجویان زیاد دیگهای اینجا هستن. داستان بعضیها خیلی غمانگیزه.
چطوری؟ کار چطوره؟ داستانی مینویسی؟
لطفاً بنویس.
جورج
به آدرس بالای نامه نگاه کردم. جورج در هاکنی بود. زیاد ازم دور نبود. بعد از ده روز برای اولین بار لبخند زدم.
متن انگلیسی فصل
Chapter seven
A letter
After George left, I began to hate my life with Tom.
Every Saturday we went shopping. We bought clothes, CDs and DVDs. Once, I liked shopping. Now when I looked at all the things in the shops, I felt ill.
I thought about George all the time. Where was he? Was he OK? Why didn’t he ring me?
Ten days after George left the centre, I arrived at work and there was a letter for me.
I went to a corner of the dining room and opened it.
Dear Nancy,
I hope you get this. I wanted to write before, but I didn’t know what to say.
I can stay here for six months. Maybe longer.
I’m in East London. There are a lot of other asylum seekers here. Some of their stories are very sad.
How are you? How’s work? Are you writing any stories?
Please write.
George
I looked at the address at the top of the letter. George was in Hackney! He wasn’t very far away from me. For the first time in ten days, I smiled.