سرفصل های مهم
فصل سوم
توضیح مختصر
آل از خواهرش میخواد از بیمارستان براش مواد بدزده.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل سوم
تور
آل روزی گفت: “من تا ۴ ماه میرم تور دور آمریکا و اروپا تا موسیقی بنوازم.”
بهش نگاه کردم و فکر کردم؛ از من هم میخواد برم. میتونم دنیا رو ببینم بچههام رو ببرم. گفتم: “عالیه! میتونیم … “
آل گفت: “وقتی من اینجا نیستم، ازت میخوام خونه رو برای من تمیز کنی. البته نمیتونی اینجا زندگی کنی ولی ازت میخوام هر روز بیای اینجا رو تمیز کنی. و یه چیز دیگه هم هست.”
“بله، چی؟” فکر کردم؛ پس من نمیرم من فقط نظافتچیش هستم. اون موقع واقعاً ازش متنفر شدم. میخواستم جیغ بکشم، ولی جیغ نکشیدم. چیزی نگفتم.
“میدونی که من در این تورها خیلی خسته میشم و نیاز به مواد دارم تا بهم کمک کنه موسیقی رو خوب بزنم. ولی نمیخوام مواد خطرناک مصرف کنم، الن. نیاز به مواد سالم و خوب دارم. ازت میخوام برام کمی مواد از بیمارستان بیاری. تو پرستاری برات آسونه. فقط مخفیانه برشون دار هیچکس نمیفهمه.”
گفتم: “این جرمه، آل. آدمها به خاطر این کار میفتن زندان. این کاریه که میخوای من انجام بدم؟ برات مواد بدزدم و شاید بیفتم زندان؟”
“چرا که نه؟” آل خندید. “تو خواهر منی، الن! و فراموش نکن، من خونهی پدر و مادرم رو دادم بهت مگه نه؟ دیگه چی میخوای؟”
این حرفی بود که زد: خونهی پدر و مادرم، نه خونهی پدر و مادرمون. در واقع نصف خونه همیشه متعلق به من بود، ولی بابا همش رو داده بود به آل برای اینکه از دست من و جان خیلی عصبانی بود. ولی آل اینطور فکر نمیکرد. فکر میکرد همه چیز متعلق به اونه درست مثل وقتی که من و اون بچه بودیم وقتی با بابا فوتبال بازی میکرد و من با عروسکهام بازی میکردم.
اون موقع عروسکهام و سرنگی که توش آب میزدم رو به خاطر آوردم. و لبخند زدم. “باشه، آل برات میارم. حق با توئه تو برادر من هستی.”
و اطراف خونهی زیبا رو نگاه کردم: استخر شنا و منظره رو به دریا و فکر کردم: تو ازدواج نکردی، آل و فقط من و تو در خانواده موندیم. بنابراین وقتی تو بمیری، همهی اینها به من میرسه.
حق با آل بود. دزدیدن مواد از بیمارستان آسون بود هیچکس من رو ندید. من سرنگ هم دزدیدم که تمیز و نو بود. آل خیلی ازشون راضی بود.
گفت: “ممنونم، الن. حالا موسیقی خیلی خوبی میزنم. حالم خوب میشه.”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER THREE
The tour
‘I’m going away on a tour,’ Al said one day ‘All around the USA and Europe, to play music, for four months.’
I looked at him and thought, he’s going to ask me to come too. I can see the world, bring my kids. ‘Wonderful’ I said. ‘We can.’
‘When I’m away, I want you to clean the house for me,’ Al said. ‘Of course you can’t live here, but I want you to come every day to clean. And there’s another thing, Ellen.’
‘Yes, what?’ So I’m not going, I’m just his cleaner, I thought. I really hated him then. I wanted to scream - but I didn’t. I said nothing.
‘You know I get very tired on these tours, and I need drugs to help me play good music. But I don’t want to take dangerous drugs, Ellen. I need clean, safe drugs. I want you to get some drugs from the hospital for me. You’re a nurse, it’s easy for you. Just take them secretly - no one will know.’
‘That’s a crime, Al,’ I said. ‘People go to prison for that. Is that what you want me to do? Steal drugs for you, and go to prison maybe?’
‘Why not?’ He laughed. ‘You’re my sister, Ellen! And don’t forget, I gave you my parents’ house, didn’t I? What more do you want?’
That’s what he said: my parents’ house, not our parents’ house! Really, half of it always belonged to me, but Dad gave it all to Al because he was so angry about me and John. But Al didn’t think of that. He thought that everything belonged to him, just like when he and I were kids - when he played football with Dad, and I played with my dolls.
I remembered my dolls then, and the syringe with water in it. And I smiled. ‘All right, Al, I’ll get you something. You’re right, you are my brother.’
And I looked around, at the beautiful house, and the swimming pool, and the view of the sea, and I thought: You’re not married, Al, and there’s only you and me in our family. So when you die, all this is going to belong to me.
Al was right. It was easy to steal drugs from the hospital; no one saw me. I also stole syringes, which were all clean and new. Al was very pleased with them.
‘Thanks, Ellen,’ he said. ‘Now I’m going to play lots of good music. I’ll be OK now.’