سرفصل های مهم
بیشتر درباره روح
توضیح مختصر
دیانا به خاطر خطر و روح آبهای کونیستون نمیخواد با جولی بره اونجا.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل سوم
بیشتر درباره روح
بعدتر، جولی به دوست صمیمیش، دیانا زنگ میزنه و درباره هالی هاو بهش میگه. دیانا شبیه جولیه. هر دو آروم هستن و ییلاقات بیرون شهر رو دوست دارن و هر دو برادر بزرگتر دارن. دیانا عاشق موسیقیه. و خیلی خوب پیانو میزنه و تمام مدت تمرین میکنه.
“سلام، دیانا! جولی هستم. حالت چطوره؟”
دیانا میگه: “عالی ممنونم. تو چطوری؟”
جولی جواب میده: “من هم خوبم.”
دیانا میگه: “امشب چیکار میکنی؟”
جولی میگه: “خب، برنامه دارم برم مهمانسرای جوانان در منطقهی دریاچه.” خیلی هیجانزده است.
دیانا جواب میده: “به نظر خوب میرسه! کجا هست؟”
جولی میگه: “در آبها کونیستون در منطقهی دریاچه. اسمش هالی هاو هست. در ماجراجویی جوانان یه مقاله دربارش نوشته. میخوای با من بیای؟”
“هالی هاو؟”
“بله، درسته.”
دیانا ساکته.
جولی میگه: “دیانا، چی شده؟”
دیانا میپرسه: “امم … مطمئنی اسمش هالی هاوه؟”
“بله، مطمئنم. هالی هاو در آبهای کونیستون. جای زیباییه. روی یه دریاچه بزرگه. قایق دارن و میتونی بری کوهنوردی و اسبسواری. چرا؟”
“فکر میکنم هالی هاو … “ دیانا حرفش رو قطع میکنه.
جولی با بیتابی میپرسه: “هالی هاو چیه؟”
دیانا جواب میده: “خوب مردم میگن چند سال قبل یه دختر اونجا مرده … “
جولی میپرسه: “منظورت چیه؟” حرفهای پائول رو به یاد میاره. یکمرتبه احساس میکنه بازوهاش مورمور شدن.
دیانا ادامه میده: “یک رازی در اون دریاچه وجود داره.”
جولی جواب میده: “چه رازی؟”
دیانا میگه: “بعضیها میگن آبهای کونیستون توسط یک روح تسخیر شده. میتونی شبها ببینی. روح یک دختر هست و همیشه یک گردنبند محفظهدار نقره میندازه گردنش همون گردنبندی که دختر جوانی که اونجا مرده داشت.”
“چه مزخرفی” جولی میخنده. “این حقیقت نداره.
آبهای کونیستون ایمن و بیخطره. نوجوانهای زیادی در مهمانسرای جوانان تو این عکس در مجلهی ماجراجویی نوجوانان هستن و همه خوش میگذرونن! هیچ کس نمیترسه هیچ روحی اونجا وجود نداره!
لطفاً با من بیا. اگه هر دو بریم بیشتر خوش میگذره!”
دیانا میپرسه: “واقعاً فکر میکنی بیخطره؟”
جولی میگه: “آه، بله! و به هر حال، برادرم هم میخواد بیاد. میگه از ما محافظت میکنه!”
دیانا میگه: “نمیدونم. دوست دارم قایقسواری و شنا کنم . کی میرید؟”
“هفتهی بعد. مامانم جا رزرو کرده.”
“چند روز میمونید؟”
جولی جواب میده: “پنج روز.”
“فکر میکنی پیانو دارن؟ دیانا میپرسه: میخوام تمرین کنم.”
“نه، فکر نمیکنم داشته باشن. ولی میتونیم گیتار ببریم.”
دیانا میپرسه: “آه، بله درسته چه لباسهایی با خودت میبری؟”
“آه، چیزهای معمولی کت، دو تا شلوار جین، چند تا تیشرت، و پوتین پیادهروی خوب. جولی جواب میده: و کفش تنیس هم میبرم.”
دیانا میگه: “باشه بذار از پدر و مادرم بپرسم صبر کن.” گوشی رو میذاره زمین.
دو دقیقه بعد برمیگرده. “ببخشید، جولی، پدر و مادرم نمیخوان بیام. میگن هیچ کدوم از ما نباید بریم. اونا خطر آبهای کونیستون رو شنیدن. داستان دختر جوانی که اونجا مُرد رو میدونن. ببخشید. امیدوارم بهت خوش بگذره!
“بعداً باهات حرف میزنم!”
دیانا گوشی رو قطع میکنه.
“وقت خوش!”
جولی با خودش فکر میکنه: “من هم امیدوارم. امیدوارم هیچ اتفاق بدی در مهمانسرای جوانان نیفته!”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER THREE
More about the ghost
Later Julie telephones her best friend Diana to tell her about Holly How. Diana is similar to Julie. They are both quiet and like the countryside, and they both have one older brother. Diana loves music. She plays the piano very well and practices all the time.
“Hi, Diana! It’s Julie. How are you?”
“Great, thanks,” says Diana. “How are you?”
“I’m fine,” replies Julie.
“What are you doing this evening,” says Diana.
“Well,” says Julie, “I’m planning to go to a youth hostel in the Lake District,” says Julie. She’s very excited.
“That sounds fun” replies Diana. “Where is it?”
“It’s at Coniston Water in the Lake District. It’s called Holly How. There’s an article in Teen Adventure about it. Would you like to come with me,” says Julie.
“Holly How?”
“Yes, that’s right.”
Diana is silent.
“Diana,” says Julie, “what’s the matter?”
“Err, Are you sure it’s called Holly How” asks Diana.
“Yes, I’m sure. Holly How at Coniston Water. It’s a beautiful place. It’s on a big lake. They have boats and you can go climbing and pony-riding. Why?
“I think Holly How is” Diana stops talking.
“Holly How is what,” asks Julie impatiently.
“Well, people say that a girl died there a few years ago” replies Diana.
“What do you mean,” asks Julie. She remembers Paul’s words. Suddenly she can feel goosebumps on her arms.
“There is a mystery about the lake,” Diana continues.
“What mystery,” Julie replies.
“Some people say Coniston Water is haunted by a ghost,” Diana says. “You can see it at night. It’s the ghost of a girl and it always wears a silver locket, the same locket the young girl who died there had.”
“What nonsense,” laughs Julie. “That isn’t true.
Coniston Water is very safe. There are lots of teenagers at the youth hostel in the photos in Teen Adventure and they’re all having fun! No one is scared, there’s no ghost there!
Please come with me. It’s more fun if we both go” says Julie.
“Do you really think it is safe,” asks Diana.
“Oh, yes” says Julie. “And anyway, my brother wants to go, too. He says he is going to protect us!”
“I don’t know,” says Diana. “I do like to boat and swim. When are you going to go?”
“Next week. My mom’s booking the places.”
“How long are you going to stay?”
“Five days,” replies Julie.
“Do you think they have a piano? I want to practice,” asks Diana.
“No, I don’t think so. But we can take a guitar.”
“Yes, that’s true, What clothes are you going to take,” Diana asks.
“Oh, the usual things - a jacket, a couple of pairs of jeans, a few T-shirts and some good hiking boots. And I’m going to take some tennis shoes, too,” replies Julie.
“Okay, Let me ask my parents, hold on,” Diana says. She puts down the phone.
She is back in two minutes. “Sorry, Julie, my parents don’t want me to go. They say neither of us should go. They heard that Coniston Water is dangerous. They know the story about the young girl who died there. I’m sorry. I hope you have a good time!
Talk to you later!”
Diana puts down the phone.
“A good time!”
Julie thinks to herself “I hope so, too. I hope nothing terrible happens at the youth hostel!”