سرفصل های مهم
قلهی جنوبی - ۱۹۵۳
توضیح مختصر
دو کوهنورد به قله نزدیک شدن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل نهم
قلهی جنوبی - ۱۹۵۳
در بیست و دوم مِی، اولین قلهنوردان، تام بوردیلون و چارلز اوانس، راهی کمپ شماره ۴ به سمت گردنه جنوبی شدن. جان هانت و دو هیمالیایی با اونها رفتن و بارهای سنگین حمل میکردن. سه مرد بریتانیایی که از اکسیژن استفاده میکردن اول به گردنه رسیدن. ولی خیلی خسته بودن و وقتی دستگاه اکسیژنشون رو در آوردن، نتونستن خوب فکر کنن.
بیش از یک ساعت زمان برد تا چادر رو در باد وحشتناک بر پا کنن. وقتی هیمالیاییها رسیدن، افتادن توی چادر و نتونستن تکون بخورن.
یک روز استراحت کردن، بعد جان هانت و یک هیمالیایی به اسم دا نامجیال راهی صعود به بالاتر شدن. هر دو اکسیژن داشتن و ۲۰ کیلو بار داشتن؛ خیلی آروم حرکت میکردن و بوردلیون و اوانس به زودی از اونها سبقت گرفتن. هانت و دا نامجیال هر دو با اکسیژنشون مشکل داشتن. گاهی یخ جلوی کارکردش رو میگرفت و نفس کشیدن خیلی سخت میشد.
خیلی کندتر به رفتن ادامه دادن. در ۸۳۳۸ متری، هانت و دا نامجیال دیگه نتونستن جلوتر برن. بارشون رو زمین گذاشتن و برگشتن. وقتی به گردنهی جنوبی رسیدن، به سختی میتونستن راه برن.
بالاتر از اونها بوردیلون و اوانس ادامه میدادن. ساعت یک به قله جنوبی در ۸۷۵۰ متری رسیدن.
روبروشون میتونستن آخرین نوک قله رو ببینن. منظرهای بود که هیچ مردی قبل از اونها ندیده بود. در سمت چپ، یک سراشیبی سنگی تند ۲۴۰۰ متر به پایین به کمپ شماره ۴ روی یخچال طبیعی میرفت. در سمت راست، خط سفیدی از کتیبههای برفی بالای سرازیری ۲۵۰۰ متری بود.
باید ادامه میدادن؟ تنها شانسشون برای رسیدن به قله بود. ولی بیخطر بود، یا مثل مالوری و ایروین که قبل از اونها این کار رو کرده بودن، میمردن؟ ایستادن، نگاه کردن و فکر کردن.
اوانس با اکسیژنش مشکل داشت. بوردیلون تعمیرش کرد، ولی اکسیژن زیادی براشون باقی نمونده بود. فکر کردن سه ساعت برای رسیدن به قله زمان میبره و دو ساعت زمان میبره تا به قله جنوبی برگردن. تا اون موقع ساعت ۶ میشد و مجبور میشدن ۹۰۰ متر دیگه هم بدون اکسیژن تا کمپ شماره ۸ پایین برنن. خیلی دور بود.
بنابراین با ناراحتی برگشتن. ولی کار درستی بود. باد شدیدتر وزید و ابرها پیدا شدن. پیدا کردن راه سخت بود. خیلی خسته بودن و چندین بار تا پایین سُر خوردن. در یک جایی، اوانس سر خورد و افتاد. مثل یک گلوله از کنار بوردیلون سُر خورد و گذشت و از پای بوردیلون کشید.
یک لحظه بعد، هر دو داشتن روی برف به هزاران متر پایینتر به طرف یخچال طبیعی سُر میخوردن. بوردیلون سریعاً به روی صورتش برگشت و تبر یخش رو در برف فرو کرد. تبر یخ متوقفشون کرد ولی کم مونده بود بمیرن.
این اتفاقی بود که ۲۹ سال قبل برای مالوری و ایروین افتاده بود؟ به این فکر میکردن. یک سقوط ناگهانی در مسیر پایین و بدون کمک؟ به سادگی میتونست اتفاق بیفته.
وقتی به کمپ شماره ۸ رسیدن، خسته بودن. صورتهاشون پوشیده از یخ شده بود و به سختی میتونستن راه برن. جان هانت گفت: “شبیه بیگانههایی از یک سیاره دیگه شده بودن.”
ولی بالاتر از هر کس دیگهای صعود کرده بودن.
متن انگلیسی فصل
Chapter nine
The South Summit - 1953
On 22 May, the first two summit climbers, Tom Bourdillon and Charles Evans, set out from Camp 4 to the South Col. John Hunt and two Sherpas went with them, carrying heavy loads. Using oxygen, the three British men reached the Col first. But they were very tired, and when they took off their oxygen equipment they could not think clearly.
It took them over an hour to put up a tent in the terrible wind. When the Sherpas arrived, they collapsed in the tent and could not move.
They rested for a day, then John Hunt and the Sherpa Da Namgyal set out to climb higher. They both had oxygen and were carrying about 20 kilograms. They moved very slowly, and Bourdillon and Evans soon came past them. Hunt and Da Namgyal both had problems with their oxygen. Sometimes ice stopped it working, and it was very difficult to breathe.
On they went, more and more slowly. At 8,338 metres Hunt and Da Namgyal could go no further. They put down their loads and turned back. When they reached the South Col, they could hardly walk.
Above them, Bourdillon and Evans went on. At 1 o’clock they reached the South Summit, 8,750 metres.
In front of them they could see the final summit ridge. It was a view no man had ever seen before. To the left, a steep rocky slope fell 2,400 metres down to Camp 4 on the glacier. To the right, there was a line of white snow cornices over a drop of 2,500 metres.
Should they go on? This was their one chance to get to the top. But was it safe, or would they die, like Mallory and Irvine before them? They stood, and looked, and thought.
Evans had already had trouble with his oxygen. Bourdillon had fixed it, but they did not have a lot of oxygen left. They thought it would take three hours to reach the summit, and two hours to get back to the South Summit. By then it would be 6 o’clock, and they would have to climb down another 900 metres, without oxygen, to Camp 8. It was too far.
So, sadly, they turned back. But it was the right thing to do. The wind grew stronger, and clouds came up. It was difficult to find the way. They were very tired, and several times they slipped on the way down. At one point Evans slipped and fell. He slid past Bourdillon like a bullet, and pulled him off his feet.
A moment later they were both sliding down the snow towards the glacier, thousands of feet below. Quickly, Bourdillon turned onto his face and dug his ice axe into the snow. The ice axe stopped them, but they had nearly died.
Was this what happened to Mallory and Irvine, twenty-nine years earlier? they wondered. A sudden fall, on the way down, and no one to help? It could happen so easily.
When they reached Camp 8 they were exhausted. Their faces were covered with ice, and they could hardly walk. ‘They looked like strangers from another planet,’ John Hunt said.
But they had climbed higher than any man before them.