گمشده در جنگل

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: آخرین موهیکان / فصل 2

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

گمشده در جنگل

توضیح مختصر

دو تا موهیکان و یک دیده‌بان به دو تا خواهر و دونکان کمک می‌کنن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل دوم

گمشده در جنگل

چند مایل دورتر در غرب سنگر ادوارد، سه تا مرد نزدیک یک رودخانه نشسته بودن. دو تا از مردها هندی بودن. مرد دیگه یک مرد سفید پوست بود. چینگاچوک و پسرش، اونکاس، موهیکان بودن. مرد سفید یک دیده‌بان به اسم چشم شاهین بود. چشم شاهین یک تفنگ شکاری دراز داشت.

سه تا مرد داشتن حرف میزدن.

چینگاچوک گفت: “قبیله‌ی من قدیمی‌ترین قبیله‌ی هندیه. خون روئسای موهیکان‌ها در خون منه. چندین تابستان قبل، قبیله‌ی من اینجا به زمین دلاوِر‌ها اومدن.”

چشم شاهین پرسید: “موهیکان‌ها حالا کجان؟”

چینگاچوک گفت: “گل‌های اون تابستون‌ها حالا کجان؟ از بین رفتن. مُردن. بعد از مرگ من، اونکاس آخرین موهیکان خواهد بود.”

یک مرتبه صدایی شنیدن. سریع برگشتن. چشم شاهین تفنگش رو بلند کرد. گفت: “کیه؟”

دونکان هیوارد با اسب از جنگل بیرون اومد. کورا و آلیس پشت سرش بودن.

دونکان گفت: “من یک افسر انگلیسی هستم. از سنگر ادوارد میایم. تا سنگر ویلیام هنری چقدر راه هست؟”

چشم شاهین خندید. گفت: “سنگر ویلیام هنری؟ راه رو اشتباه میرید. شما نزدیک آبشار گلن هستید.”

دونکان گفت: “راه رو اشتباه اومدیم! پس ما گم شدیم. ولی راهنمای هندی ما …”

چشم شاهین گفت: “شما یک راهنمای هندی داشتید و در جنگل گم شدید؟ عجیبه! اون یک دلاوِره؟”

دونکان گفت: “اسمش ماگوئاست. یک هورونه. ولی با موهاوک‌ها زندگی میکنه و راهنمای انگلیسی …”

چشم شاهین سریع گفت: “یک هورون! شما می‌تونید به یک موهیکان یا یک دلاوِر اعتماد کنید. ولی نمیتونید به یک هورون اعتماد کنید! راهنماتون شما رو می‌بره پیش دوست‌هاش. شما رو می‌کشن. بذارید ببینمش.”

ماگوئا پشت اسب کورا ایستاده بود. چشم شاهین نگاهش کرد. بعد رفت و با چینگاچوک و اونکاس حرف زد.

ماگوئا سریع حرکت کرد. دوید توی جنگل. چشم شاهین، چینگاچوک و اونکاس پشت سرش دویدن. ولی ماگوئا فرار کرده بود.

دونکان فکر کرد: “چیکار میتونم بکنم؟ ما گم شدیم.”

به طرف چشم شاهین برگشت. پرسید: “ما رو به سنگر ویلیام هنری میبری؟ بهت پول میدیم.”

چشم شاهین به کورا و آلیس نگاه کرد. به دونکان گفت: “ما شما رو میبریم. پول اهمیتی نداره. تو و دو تا زن جوون رو اینجا تنها نمیذاریم. ماگوئا و دوستانِ هورونش پیداتون می‌کنن. حالا بیایید- سریع!”

دونکان و چشم شاهین با کورا و آلیس حرف زدن. خواهرها از اسب‌هاشون پیاده شدن. موهیکان‌ها حیوانات رو بردن.

چشم شاهین گفت: “اسب‌ها رو تا صبح مخفی می‌کنن.” یک قایق کانو رو از روی چمن‌های بلند کنار رودخونه کشید. گفت: “سوار قایق کانو بشید. میریم به یک غار و شب رو اونجا میمونیم.”

دونکان، کورا و آلیس سوار قایق شدن. چشم شاهین قایق رو کشید وسط رودخونه. بعد سوار قایق شد. شروع به پارو زدن در رودخانه کرد. کمی بعد صدای یک آبشار بزرگ رو جلوتر شنیدن- آبشار گلن.

چند دقیقه بعد، آبشار رو دیدن. چشم شاهین قایق رو به سمت آبشار هدایت کرد. آلیس ترسیده بود. اون چشمهاش رو بست. چشم شاهین قایق رو کنار سنگ بزرگ و صافی نگه داشت. کورا، آلیس و دونکان از قایق بیرون اومدند. چشم شاهین گفت کنار سنگ صاف منتظر بمونین. من موهیکان ها رو میارم.

چند دقیقه بعد، چشم شاهین با چینگاچوک و اونکاس برگشت. دیده‌بان همه رو به یک غار پشت آبشار راهنمایی کرد. غار عمیق و باریک و تاریک بود. چشم شاهین بلافاصله آتیش روشن کرد.

آلیس به موهیکانِ جوون و قد بلند، اونکاس، نگاه کرد. با صدای آروم به خواهرش گفت: “یک مرد قوی داره از ما محافظت میکنه. امشب جامون امنه.”

متن انگلیسی فصل

CHAPTER TWO

Lost in the Forest

A few miles west of Fort Edward, three men were sitting near a river. Two of the men were Indians. The other man was a white man. Chingachgook and his son, Uncas, were Mohicans. The white man was a scout called Hawk-eye. Hawk-eye had a long hunting- gun.

The three men were talking.

‘My tribe is the oldest Indian tribe,’ Chingachgook said. ‘The blood of the Mohican chiefs is in me. Many summers ago, my tribe came here to the land of the Delawares.’

‘Where are the Mohicans now’ asked Hawk-eye.

‘Where are the flowers of those summers’ said Chingachgook. ‘Gone. All dead. After my death, Uncas will be the last of the Mohicans.’

Suddenly, they heard a noise. They turned quickly. Hawk-eye lifted his gun. ‘Who is it’ he said.

Duncan Heyward rode out of the forest. Cora and Alice followed him.

‘I am an English officer,’ Duncan said. ‘We have come from Fort Edward. How far is it to Fort William Henry?’

Hawk-eye laughed. ‘Fort William Henry? You are going the wrong way,’ he said. ‘You are near Glenn’s Falls.’

‘The wrong way’ said Duncan. ‘Then we are lost. But our Indian guide-‘

‘You have an Indian guide but you are lost in the forest’ said Hawk-eye. ‘That is very strange. Is he a Delaware?’

‘He is called Magua. He is a Huron,’ said Duncan. ‘But he lives with the Mohawks, and he is a guide for the Eng-‘

‘A Huron’ said Hawk-eye quickly. ‘You can trust a Mohican or a Delaware. But you cannot trust a Huron! Your guide will lead you to his friends. They will kill you. Let me see him.’

Magua was standing behind Cora’s horse. Hawk-eye looked at him. Then he went and spoke to Chingachgook and Uncas.

Magua moved quickly. He ran into the forest. Hawk-eye, Chingachgook and Uncas ran after him. But Magua escaped.

‘What can I do’ thought Duncan. ‘We are lost.’

He turned to Hawk-eye. ‘Will you take us to Fort William Henry’ he asked. ‘We will give you money.’

Hawk-eye looked at Cora and Alice. ‘We will take you,’ he told Duncan. ‘Money is not important. We will not leave you and the two young women here. Magua and his Huron friends will find you. Come now - quickly!’

Duncan and Hawk-eye spoke to Cora and Alice. The sisters got off their horses. The Mohicans took the animals away.

‘They will hide the horses until the morning,’ said Hawk-eye. He pulled a canoe from the tall grass at the side of the river. ‘Get into the canoe,’ he said. ‘We will go to a cave and we will stay there tonight.’

Duncan, Cora and Alice got into the canoe. Hawk- eye pushed the canoe to the middle of the river. Then he got into the canoe. He started to paddle along the river. Soon they heard the sound of a great waterfall in front of them - Glenn’s Falls.

A few minutes later, they saw the waterfall. Hawk-eye paddle the canoe close to the great waterfall. Alice was afraid. She closed her eyes. Hawk-eye stopped the canoe by a large flat rock. Cora, Alice and Duncan got out of the canoe. Wait on the flat rock, Hawk-eye said to them. I will bring the Mohicans.

A few minutes later, Hawk-eye came back with Chingachgook and Uncas. The scout led everybody to a cave behind the waterfall. The cave was deep and narrow and dark. Hawk-eye immediately made a fire.

Alice looked at the tall young Mohican, Uncas. ‘A strong man is guarding us,’ she said quietly to her sister. ‘We will be safe tonight.’

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.