سرفصل های مهم
رد
توضیح مختصر
پنج تا مرد دنبال دخترها میگردن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفتم
رد
سه روز گذشت. سنگر ویلیام هنری سوخته بود. سربازان فرانسوی رفته بودن. هندیها رفته بودن. جسد سربازها، زنها و بچههای انگلیسی زیادی روی زمین مونده بود.
عصر، پنج نفر از جنگل رد شدن. مونرو، دونکان، چشم شاهین، چینگاچوک و اونکاس دنبال کورا و آلیس میگشتن. جسد انگلیسیهای زیادی رو پیدا کردن. پنج تا مرد غمگین و عصبانی بودن.
یکمرتبه، اونکاس به طرف بقیه فریاد کشید “ببینید!”
یه تیکه پارچهی کوچیک تو دستش بود.
مونرو گفت: “این یه تیکه از لباس کوراست.”
اونکاس رد پاهایی روی زمین نزدیک یک درخت پیدا کرد.
گفت: “سه نفر و یک اسب اینجا ایستاده بودن.”
بعد، چینگاچوک گردنبند آلیس رو پیدا کرد. و یه تیکه دیگه از لباس کورا.
دونکان گردنبند رو گرفت. لبخند زد. گفت: “آلیس زنده است!”
چشم شاهین گفت: “دوشیزه کورا رد به جا گذاشته. تکههای لباسش رو انداخته. ما میتونیم این ردها رو دنبال کنیم. ولی باید با صدای آروم راه بریم. ماگوئا همراهشونه.”
چشم شاهین گفت: “ولی حالا دیره. کمی غذا میخوریم. امشب اینجا میخوابیم. فردا ردهای دوشیزه کورا رو دنبال میکنیم.”
صبح زود روز بعد، چشم شاهین افسران انگلیسی و موهیکانها رو بیدار کرد.
پنج تا مرد رد کورا رو دنبال کردن. اونها رو به دریاچه هوریکان برد. اونکاس و چینگاچوک یک قایق کانو روی علفهای نزدیک دریاچه پیدا کردن.
پنج تا مرد سوار قایق شدن. موهیکانها در دریاچه پارو زدن.
بعد از نیم ساعت، اونکاس با صدای آروم حرف زد.
گفت: “دود.” داشت به یک جزیرهی کوچیک در جلو روشون نگاه میکرد.
چشم شاهین گفت: “دودِ آتیشه. و دو تا هم قایق کانو اونجاست.”
یکمرتبه، چند تا هورون از درختهای روی جزیره بیرون دویدن. سوار قایقهاشون شدن.
دونکان گفت: “دارن ما رو تعقیب میکنن. تندتر پارو بزنید!”
چشم شاهین گفت: “نه! پارو نزنید، چینگاچوک. من بهشون شلیک میکنم.” و تفنگ درازش رو بلند کرد.
شلیک کرد. یک هورون از قایق اول افتاد تو دریاچه. هورونها دو تا قایقهاشون رو نگه داشتن. تعقیبشون نکردن.
چینگاچوک و اونکاس دوباره شروع به پارو زدن کردن. پنج تا مرد ادامه دادن. به شمال دریاچه رفتن.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER SEVEN
The Trail
Three days had passed. Fort William Henry had burnt down. The French soldiers had gone. The Indians had gone. The bodies of many English soldiers, women and children lay on the ground.
In the evening, five men walked through the forest. Munro, Duncan, Hawk-eye, Chingachgook and Uncas were looking for Cora and Alice. They found the dead bodies of many English people. The five men were sad and angry.
Suddenly, Uncas shouted to the others, ‘Look!’
He had a small piece of cloth in his hand.
‘That is a piece of Cora’s dress’ said Munro.
Uncas found footprints on the ground, near a tree.
‘Three people and a horse have stood here,’ he said.
Then Chingachgook found Alice’s necklace. And he found another piece of Cora’s dress.
Duncan took the necklace. He smiled. ‘Alice is alive,’ he said.
‘Miss Cora has left a trail,’ said Hawk-eye. ‘She has left pieces of her dress. We can follow this trail. But we must go quietly. Magua is with them.’
‘But it is late,’ said Hawk-eye. ‘We will eat some food. We will sleep here tonight. Tomorrow we will follow Miss Cora’s trail.’
Very early the next morning, Hawk-eye woke the English officers and the Mohicans.
The five men followed Cora’s trail. It led them to Lake Horican. Uncas and Chingachgook found a canoe in the grass near the lake.
The five men got into the canoe. The Mohicans paddled it along the lake.
After half an hour, Uncas spoke quietly.
‘Smoke,’ he said. He was looking at a small island in front of them.
‘Smoke from a fire,’ said Hawk-eye. ‘And there are two canoes.’
Suddenly, some Hurons ran from the trees on the island. They got into the two canoes.
‘They are following us,’ said Duncan. ‘Paddle faster!’
‘No! Stop paddling, Chingachgook,’ said Hawk-eye. ‘I will shoot them.’ And he lifted his long gun.
He fired. A Huron in the first canoe fell into the lake. The Hurons stopped their two canoes. They did not follow.
Chingachgook and Uncas started paddling again. The five men went on. They went north, up the lake.