صدای جونور

مجموعه: کتاب های خیلی ساده / کتاب: هیولا / فصل 10

کتاب های خیلی ساده

179 کتاب | 986 فصل

صدای جونور

توضیح مختصر

جونور می‌خواد حالا که شوهر سوزی نیست، کنارش باشه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل دهم

صدای جونور

تا اینجا که همه چیز خوب پیش رفته. خوب انجام شده. نقشه‌هام داره خوب پیش میره. در این کار خوب هستم. من صبورم و به همه چیز فکر می‌کنم. می‌دونم چطور یک قدم کوچیک رو به موقع بردارم. می‌دونم چطور چیزی که می‌خوام رو به دست بیارم. زمان برای من چیزی نیست.

میتونم منتظر لحظه‌ی درست بمونم و بمونم. مثل گرفتن عکسی از یک بچه یا یک حیوونه. باید سخت فکر کنی، به چیز دیگه‌ای فکر نکنی. باید از قبل بدونی چه اتفاقی میفته. یا مثل پرواز هواپیما یا سفر با کشتی در باد قوی هست. یک لمس و تماس کوچیک اینجا و یک تماس کوچیک اونجا و همه چیز تا آخر در مسیر مستقیم پیش میره.

شوهرش حالا اونجا نیست. آسیب‌دیده ولی برام مهم نیست. به اندازه‌ی کافی بهش آسیب رسیده. به اندازه‌ای که تو بیمارستان بمونه و از سوزی دور باشه. ولی به قدری هم بد آسیب ندیده که سوزی نگرانش باشه. نمیخوام زیاد به شوهرش فکر کنه. می‌خوام به قدری خوشحال باشه که با من حرف بزنه.

حالا همه چیز برای اون سخته. به یک نفر نیاز داره که بهش کمک کنه تا کارها رو انجام بده- کارهای روزانه‌ی کوچیک. سوزی ضعیفه برای اینکه تاریکی داره بهش نزدیک میشه و اون هم این رو میدونه. قبل از تاریکی فقط خواب‌هاش بودن، حالا وقتی بیداره احساس می‌کنه تاریکی از پشت سر نزدیکشه و می‌ترسه.

تنهاست و به یک نفر نیاز داره که بتونه باهاش حرف بزنه. می‌خوام بهش کمک کنم. با من حرف میزنه برای اینکه من بهش گوش میدم. نه مثل شوهرش. اون نمیدونه چطور گوش بده. کم کم. قدم به قدم. این روش انجام این کار هست.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER TEN

Voice of the Beast

So far so good. That was well done. My plan is working well. I’m good at this. I’m patient and I think of everything. I know how to take one small step at a time. I know how to get what I want. Time means nothing to me.

I can wait and wait for the right moment. It is like taking a photograph of a child or an animal. You must think hard, think of nothing else. You must know what will happen before it does. Or it is like flying a plane, or sailing a boat in a strong wind. A little touch here, a touch there, and everything will keep going in a straight line to the end.

The husband is not there now. He is hurt but I don’t care. He is hurt just enough. Enough to keep him in the hospital, away from her. But not so badly that she will be worried about him. I don’t want her to think too much about him. I want her to be happy to talk to me.

Things will be difficult for her now. She needs someone who can help her to do everything, the small everyday things. She is weak because the darkness is getting nearer and she knows it. Before, the darkness was only in her dreams. Now she feels it close behind her when she is awake and she is afraid.

She is alone and she needs someone she can talk to. I am going to help her. She will talk to me because I will listen to her. Not like her husband. He does not know how to listen. Little by little. Step by step. That’s the way to do it.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.